برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۱۶) – پند های حکیم خردمند فردوسی- ۴

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

*** 

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۱۶) – پند های حکیم خردمند فردوسی- ۴  

***

گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش لب به سخن می گشاید.

***

چو جوییم ازین گنبد تیز گرد / که هرگز نیاساید از کارکرد - 

یکی را همی تاج شاهی دهد / یکی را به دریا به ماهی دهد - 

یکی را برهنه سر و پای و سفت / نه آرام و خورد و نه جای نهفت - 

یکی را دهد نوشه و شهد و شیر / بپوشد به دیبا و خز و حریر - 

سرانجام هر دو به خاک اندرند / به تاریک دام هلاک اندرند - 

اگر خود نزادی خردمند مرد / نبودی ورا روز ننگ و نبرد - 

ندیدی جهان از بنه بر بدی / اگر که بدی مرد اگر مه بدی -  – 

*

چو گیتی تهی ماند از راستان / تو ایدر ز بودن مزن داستان - 

ز خاکیم و باید شدن زیر خاک / همه جای ترسست و تیمار و باک - 

تو رفتی و گیتی بماند دراز / کسی آشکارا نداند ز راز - 

جهان سربه سر عبرت و حکمت ست / چرا زو همه بهر من غفلت ست - 

چو شد سال بر شصت و شش چاره جوی / ز بیشی از رنج برتاب روی - 

تو چنگ فزونی زدی بر جهان / گذشتند بر تو بسی همرهان - 

چو زان نامداران جهان شد تهی / تو تاج فزونی چرا بر نهی - 

نباشی بدین گفته همداستان / یکی شو بخوان نامه باستان -     

*

چه باید همه زندگانی دراز / چو گیتی نخواهد گشادنت راز - 

همی پروراندت با شهد و نوش / جز آواز نرمت نیاید به گوش - 

یکایک چوگیتی که گسترد مهر / نخواهد نمودن به بد نیز چهر - 

بدو شاد باشی و نازی بدوی / همان راز دل را گشایی بدوی - 

یکی نغز بازی برون آورد / به دلت اندرون درد و خون آورد - 

دلم سیر شد زین سرای سپنچ / خدایا مرا زود برهان ز رنج -   

چه بندی دل اندر سرای سپنج / چه یازی به رنج و چه نازی به گنج - 

که از رنج دیگر کسی برخورد / جهانجوی دشمن چرا پرورد - 

چو خرم شود جای آراسته / پدید آید از هر سویی خواسته - 

نباشد مرا بودن ایدر بسی / نشیند برین جای دیگر کسی - 

چنین ست رای سپهر بلند / گهی شاد دارد گهی مستمند -  

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
بهادر امیرعَضُدی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد