برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۲۳) -

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۲۳) -  

***

گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش لب به سخن می گشاید.

***

برین سان گذر کرد خواهد سپهر / گهی پر ز خشم و گهی پر زمهر - 

*

برینست فرجام و انجام ما / بدان تا کجا باشد آرام ما - 

*

به زیر زمین در، چه گوهر چه سنگ / کزو، خورد و پوشش نیاید به چنگ - 

نسازیم ازان رنج بنیاد گنج / نبندیم دل در سرای سپنج  -

*

به گیتی بهی بهتر از گاه نیست / بدی بتر از عمر کوتاه نیست - 

*

بی‌آزاری و جام می‌برگزین / که گوید که نفرین، به از آفرین -

*

پدر بی پسر چون پسر بی پدر / که بیگانه او را نگیرد به بر - 

*

پزشکی که باشد به تن درد مند / ز بیمار چون باز دارد گزند  -

*

تو دانی که دیدن نه چون آگهیست / میان شنیدن همیشه تهیست - 

گلستان که امروز باشد به بار / تو فردا چنی ، گل نیاید به کار - 

از امروز کاری به فردا ممان / که داند که فردا چه گردد زمان - 

*

تو عیب کسان هیچگونه مجوی / که عیب آورد بر تو بر عیب‌جوی –

*

 تو مر دیو را مردم بد شناس / کسی کو ندارد ز یزدان سپاس - 

هرانکو گذشت از ره مردمی / ز دیوان شمر مشمر از آدمی - 

گر آن پهلوانی بود زورمند / ببازو ستبر و ببالا بلند - 

گَو، آن خوان و اکوان دیوش مخوان / که بر پهلوانی بگردد زیان -

*

جوانان داننده و با گهر / نگیرند بی آزمایش هنر  -

*

جهان ، سر به سر چون فسانست و بس / نماند بد و نیک ، بر هیچکس -

*

جهان بر کهان و مهان بگذرد / خردمند مردم چرا غم خورد  -

*

پس از مرگ فریدون:

جهان چون برو بر نماند ای پسر / تو نیز آز مپرست و انده مخور - 

نماند چنین دان جهان بر کسی / درو شادمانی نیابی بسی -

و

جهانا سراسر فسوسی و باد/به تو نیست مرد خردمند شاد-  

**

جهان چون گذاری همی بگذرد / خردمند مردم چرا غم خورد - 

*

جهان را مخوان جز دلاور نهنگ/ بخاید به دندان چو گیرد به چنگ -

*

جهان را نباید سپردن ببد / که بر بد گمان بی‌گمان بد رسد - 

*

چرا برد باید غم روزگار / که گنج از پی مردم آید به کار -

*

چراغست مر تیره شب را بسیچ / به بد تا توانی تو هرگز مپیچ -

*

چنان دان که یک سر فریبست و بس / بلندی و پستی نماند به کس  -

*

چنین بود تا بود گردان سپهر / که با نوش زهرست با جنگ مهر - 

*

چنین گردد این گنبد تیز رو / سرای کهن را نخوانند نو -

*

چنین بود تا بود گردان سپهر / گهی پر ز درد و گهی پر ز مهر - 

تو گر با هشی مشمر او را به دوست / کجا دست یابد، بدردت پوست  - 

*

پند کیکاووس:
چنین بود تا بود گردان سپهر/که با نوش زهرست با جنگ مهر-

چنین داد پاسخ به مادر که شیر / نگردد مگر ز آزمایش دلیر -

*

چنین داد پاسخ فریدون که تخت / نماند به کس جاودانه ، نه بخت - 

*

چنین گفت با او یل اسفندیار / که تخمی که هرگز نروید مکار - 

*

چنین گفت کاندر سرای سپنج / سزد گر نباشیم چندین به رنج - 

نباید کزین گردش روزگار / مرا بهره کین آید و کار زار  -

*

چو بخشنده باشی گرامی شوی / ز دانایی و داد نامی شوی -

*

چو خسرو به بیداد کارد درخت / بگردد برو پادشاهی و تخت - 

*

چه نیکو بود هر که خود را شناخت/چرا تا ز دشمن ببایدش تاخت-
*
چنینست رسم سرای فریب/گهی بر فراز و گهی بر نشیب-
چنین بود تا بود گردان سپهر/گهی جنگ و زهرست و گه نوش و مهر-

بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد