برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۲۴) -

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۲۴) -  

***

گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش لب به سخن می گشاید.

***

چو خواهی که بستایدت پارسا / بنه خشم و کین چون شوی پادشا -

*

چو دشمن بترسد شود چاپلوس / تو لشکر بیارای و بربند کوس -

*

چو دل بر نهی بر سرای کهن / کند ناز، وز تو بپوشد سخن -   

*

چو روزی به شادی همی بگذرد / خردمند مردم چرا غم خورد -

*

چو قطره بر ژرف دریا بری / بدیوانگی ماند این داوری -

*

چه گفتست آن موبد پیش رو /  که هرگز نگردد کهن گشته نو - 

تو چندان که گویی سخن گوی باش / خردمند باش و جهانجوی باش - 

نگر تا چه کاری همان بدروی /  سخن هرچه گویی همان بشنوی - 

درشتی زکس نشنود نرم گوی/ به جز نیکویی در زمانه مجوی-           

*

چه گویی تو ای خواجه ی سالخورد /  چشیده ز گیتی بسی گرم و سرد - 

که داند که چندین نشیب و فراز / به پیش آرد این روزگار دراز - 

تک روزگار از درازی که هست / همی بگذراند سخنها ز دست - 

 که داند کزین گنبد تیز گرد / در او سور چند است و چندی نبرد -  

*

چه نیکو بود هر که خود را شناخت /  چرا تا ز دشمن ببایدش تاخت - 

*

خداوند خورشید و گردنده ماه /  فرازنده ی تاج وتخت وکلاه - 

کسی را که خواهد برآرد بلند /  یکی را کند سوگوار و نژند - 

چرا نه به فرمانش اندر نه چون /  خرد کرد باید بدین رهنمون - 

از آن دادگر کو جنان آفرید /  ابا آشکارا نهان آفرید -

*

خردمند گوید که در یک سرای / چو فرمان دو گردد نماند به جای -

*

درخشیدن ماه چندان بود /   که خورشید تابنده پنهان بود -

*

رهی کز خداوند سر بر کشید / از اندازه اش سر بباید برید - 

*

ز افراز چون کژ گردد سپهر /  نه تندی به کارآید از بن، نه مهر - 

*

ز بی‌مایه دستور ناکاردان / ورا جنگ سود آمد و جان زیان -

*

ز شیری که باشد شکارش پلنگ  / چه زاید جز از شیر شرزه به جنگ -

*

ز گفتار نیکو و کردار زشت / ستایش نیابی نه خرم بهشت - 

*

ز نیک و بد چرخ ناسازگار /  که آرد به مردم ز هر گونه کار - 

نداند کسی راه و سامان اوی /  نه پیدا بود درد و درمان اوی - 

*

زمانه به یک سان ندارد درنگ /  گهی شهد و نوش است وگاهی شرنگ - 

*

زمانی میاسای ز آموختن / اگر جان همی خواهی افروختن - 

*

زواره بدو گفت مندیش ازین / نجوید کسی رزم کش نیست کین - 

*

ستیزه نه نیک آید از نامجوی / بپرهیز و گرد ستیزه مپوی - 

*

سخن بشنو و بهترین یادگیر / نگرتا کدام آیدت دلپذیر - 

*

سخن گفتن اکنون نیاید بکار / گه جنگ و آویزش کارزار - 

*

سخن هیچ مگشای با رازدار / که او را بود نیز انباز و یار-

*

سر مرد جنگی خرد نسپرد  / که هرگز نیامیخت کین با خرد -

*

سگ آن به که خواهنده ی نان بود / چو سیرش کنی دشمن جان بود - 

*

سیه مار که او را سرآید بکوب /  ز سوراخ پیچان شود سوی چوب  -   

 چو خسرو به بیداد کارد درخت/بگردد برو پادشاهی و تخت-

*

عنان بزرگی هرآنکو بجست / نخستین بباید بخون دست شست - 

اگر خود کشد گر کشندش بدرد / بگرد جهان تا توانی مگرد -  

*

فرود به مادرش جریره: 

مرا گر زمانه شدست اسپری /   زمانه ز بخشش فزون نشمری -   

کس از آزمایش نیابد جواز / نشیب آیدش چون شود بر فراز - 

*

که دل را ز مهر کسی برگسل / کجا نیستش با زبان راست دل -  

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
بهادر امیرعَضُدی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد