برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۲۶) -
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش لب به سخن می گشاید.
***
هران چیز کانت نیاید پسند / تن دوست و دشمن دران بر مبند -
*
هرآن دیو کاید زمانش فراز / زبانش به گفتار گردد دراز -
*
همان تابش مهر نتوان نهفت / نه روبه توان کرد با شیر جفت -
*
هنر، بی خرد، در دل مرد تند / چو تیغی که گردد ز زنگار کند -
*
هنرمند گر مردم بی هنر / بفرجام هم خاک دارد ببر -
*
که خیره به بدخواه منمای پشت / چو پیش آیدت روزگار درشت -
*
یک امروز با کام دل می خوریم / غم روز نا آمده نشمریم -
*
روزگار -
بجایی که زهر آگند روزگار / ازو نوش خیره مکن خواستار -
*
شجاعت -
تن آنگه شود بی گمان ارجمند / سزاوار شاهی و تخت بلند -
کز انبوه دشمن نترسد به جنگ / به کوه از پلنگ و به آب از نهنگ -
به جایی فریب و و به جایی نهیب / گهی فر و زیب و گهی در نشیب -
*
پند حکیم طوس، در کشته شدن طلخند مای بر پشت زین در جنگ با برادرش گو جمهور:
به بیشی نهادست مردم دو چشم / ز کمی بود دل پر از درد وخشم -
نه آن ماند ای مرد دانا نه این / ز گیتی همه شادمانی گزین -
اگر چند بفزاید از رنج گنج / همان گنج گیتی نیرزد به رنج -
*
کینه ورزی –
بکین جستن مرده ای ناپدید / سر زندگان چند باید برید -
*
کینه ورزی -
وگر جنگ جویی همی بیگمان / نیاساید از کین دلت یک زمان -
نگه کن بدین گردش روزگار / جز او را مکن بر دل آموزگار-
*
کبر –
به یک پر پشه ندارد خرد / ازیرا کسی را به کس نشمرد -
*
کم خوری –
بخور آن چنان کان بنگزایدت / ببیشی خورش تن بنفزایدت -
مکن در خورش خویش را چارسوی / چنان خور که نیزت کند آرزوی -
*
گذشت –
هرانکس که پوزش کند بر گناه / تو بپذیر و کین گذشته مخواه -
*
لاف –
به خنجر جگرگاه او را بکاف / هنر باید از کار کردن نه لاف -
*
لاف –
بگاهی که تنها بود در نهفت / پشیمان شود زان سخنها که گفت -
هم اندر زمان چون گشاید سخن / به پیش آرد آن لاف های کهن -
*
میانه گزینی -
به پیش کسان سیم از بهر لاف / به بیهوده بپراکند بر گزاف -
زمردم ندارد کسی زان سپاس / نبپسندد آن مرد یزدان شناس -
میانه گزینی بمانی به جای / خردمند خوانند و پاکیزه رای -
*
ناسپاسی –
دگر هرکه با مردم ناسپاس / کند نیکویی ماند اندر هراس -
*
نیکی –
مگرد ایچ گونه به گرد بدی / به نیکی گرایی اگر بخردی -
*
آرزو –
دل هرکسی بنده ی آرزوست / وزو هریکی را دگرگونه خوست -
*
آزادگی –
به رزم اندرون کشته بهتر بود / که در خانه ات بنده، مهتر بود -
*
آشتی –
گودرز: ز جنگ آشتی بیگمان بهترست / نگه کن که گاوت بچرم اندرست -
*
رازداری –
کسی کز گزافه سخن راندا / درخت بلا را بجنباندا
*
پیری –
چو دیهیم هفتاد بر سر نهی / همه گرد کرده به دشمن دهی -
*
کوشش –
تن آسان، غم و رنج بار آورد / چو رنج آوری گنج بار آورد -
*
رشک ورزی –
که رشک آورد آز و گرم و گداز/ دژآگاه دیوی بود دیرساز -
هر آن چیز کآنت نیاید پسند / دل دوست و دشمن بر آن بر مبند -
مدارا خرد را برابر بود / خرد بر سر دانش افسر بود -
به جای کسی گر تو نیکی کنی / مزن بر سرش تا دلش نشکنی -
چو نیکی کنش باشی و بردبار / نباشی به چشم خردمند خوار -
*
خاکساری –
چه گفت آن سخن گوی با فر و هوش / چو خسرو شوی بندگی را بکوش -
به یزدان هر آنکس که شد نا سپاس / به دلش اندر آید ز هر سو هراس -
*
خود بزرگ بینی –
رستم به کاموس کشانی در جنگ هماون:
گمان تو آن بد که هنگام جنگ / کسی چون تو نگرفت خنجر به چنگ -
مبادا که کین آورد سرفراز / که بس زود بیند نشیب و فراز -
چنین است رسم سرای فریب / گهی در فراز و گهی در نشیب –
به مردی نباید شد اندر گمان / که بر تو درازست دست زمان –
،،،،،،،،،،،
بهادر امیرعَضُدی