برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۲۶) -

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۲۶) -  

***

گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش لب به سخن می گشاید.

***

هران چیز کانت نیاید پسند / تن دوست و دشمن دران بر مبند - 

*

هرآن دیو کاید زمانش فراز / زبانش به گفتار گردد دراز - 

*

همان تابش مهر نتوان نهفت / نه روبه توان کرد با شیر جفت - 

*

هنر، بی خرد، در دل مرد تند / چو تیغی که گردد ز زنگار کند -

*

هنرمند گر مردم بی هنر / بفرجام هم خاک دارد ببر - 

*

 که خیره به بدخواه منمای پشت / چو پیش آیدت روزگار درشت - 

*  

یک امروز با کام دل می خوریم / غم روز نا آمده نشمریم - 

*

روزگار -

بجایی که زهر آگند روزگار / ازو نوش خیره مکن خواستار -

*

شجاعت -

تن آنگه شود بی گمان ارجمند / سزاوار شاهی و تخت بلند - 

کز انبوه دشمن نترسد به جنگ / به کوه از پلنگ و به آب از نهنگ - 

به جایی فریب و و به جایی نهیب / گهی فر و زیب و گهی در نشیب - 

*

پند حکیم طوس، در کشته شدن طلخند مای بر پشت زین در جنگ با برادرش گو جمهور: 

به بیشی نهادست مردم دو چشم / ز کمی بود دل پر از درد وخشم -

نه آن ماند ای مرد دانا نه این / ز گیتی همه شادمانی گزین -

اگر چند بفزاید از رنج گنج / همان گنج گیتی نیرزد به رنج -

*

کینه ورزی –

بکین جستن مرده ای ناپدید / سر زندگان چند باید برید -   

*

کینه ورزی -

وگر جنگ جویی همی بیگمان / نیاساید از کین دلت یک زمان - 

نگه کن بدین گردش روزگار / جز او را مکن بر دل آموزگار- 

*

کبر –

به یک پر پشه ندارد خرد / ازیرا کسی را به کس نشمرد - 

*

کم خوری –

بخور آن چنان کان بنگزایدت / ببیشی خورش تن بنفزایدت - 

مکن در خورش خویش را چارسوی / چنان خور که نیزت کند آرزوی -   

*

گذشت –

هرانکس که پوزش کند بر گناه / تو بپذیر و کین گذشته مخواه - 

*

لاف –

به خنجر جگرگاه او را بکاف / هنر باید از کار کردن نه لاف -

*

لاف –

بگاهی که تنها بود در نهفت / پشیمان شود زان سخنها که گفت -

هم اندر زمان چون گشاید سخن / به پیش آرد آن لاف های کهن - 

*

میانه گزینی -

به پیش کسان سیم از بهر لاف / به بیهوده بپراکند بر گزاف -

 زمردم ندارد کسی زان سپاس / نبپسندد آن مرد یزدان شناس - 

میانه گزینی بمانی به جای / خردمند خوانند و پاکیزه رای - 

*

ناسپاسی –

دگر هرکه با مردم ناسپاس / کند نیکویی ماند اندر هراس - 

*

نیکی –

مگرد ایچ گونه به گرد بدی / به نیکی گرایی اگر بخردی - 

*

آرزو –

دل هرکسی بنده ی آرزوست / وزو هریکی را دگرگونه خوست - 

*

آزادگی –

به رزم اندرون کشته بهتر بود / که در خانه ات بنده، مهتر بود - 

*

آشتی –

گودرز: ز جنگ آشتی بی‌گمان بهترست / نگه کن که گاوت بچرم اندرست -

*

رازداری –

کسی کز گزافه سخن راندا / درخت بلا را بجنباندا

*

پیری –

چو دیهیم هفتاد بر سر نهی / همه گرد کرده به دشمن دهی - 

*

کوشش –

تن آسان، غم و رنج بار آورد / چو رنج آوری گنج بار آورد - 

*

رشک ورزی –

که رشک آورد آز و گرم و گداز/ دژآگاه دیوی بود دیرساز - 

هر آن چیز کآنت نیاید پسند / دل دوست و دشمن بر آن بر مبند - 

مدارا خرد را برابر بود / خرد بر سر دانش افسر بود - 

به جای کسی گر تو نیکی کنی / مزن بر سرش تا دلش نشکنی - 

چو نیکی کنش باشی و بردبار / نباشی به چشم خردمند خوار -  

*

خاکساری –

چه گفت آن سخن گوی با فر و هوش / چو خسرو شوی بندگی را بکوش - 

به یزدان هر آنکس که شد نا سپاس / به دلش اندر آید ز هر سو هراس -

*

خود بزرگ بینی –

رستم به کاموس کشانی در جنگ هماون: 

گمان تو آن بد که هنگام جنگ / کسی چون تو نگرفت خنجر به چنگ - 

مبادا که کین آورد سرفراز / که بس زود بیند نشیب و فراز - 

چنین است رسم سرای فریب / گهی در فراز و گهی در نشیب – 

به مردی نباید شد اندر گمان / که بر تو درازست دست زمان –

،،،،،،،،،،،

بهادر امیرعَضُدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد