برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

سر ِ سنگ ِ ناجوانمردی، به سنگ می خورد – بخش ۲

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

سر ِ سنگ ِ ناجوانمردی، به سنگ می خورد – بخش ۲

***

در شاهنامه، دو بار سنگ، ابزار نابخردی و نابکاری ِ نامرد می شود و هر دو بار، ناکام و وامانده، به مراد نمی رسد و به خاک ِ خواری و خفت در می غلتد.

***

سنگ، "آلت ِ دست ِ" ناجوانمردی بهمن ِ اسفندیار در محو رستم می شود.

***

دگر بار نیز سنگ به کار ِ محو رستم بر می آید:

به دل گفت بهمن که این رستمست / و یا آفتاب سپیده دمست -

به گیتی کسی مرد ازین سان ندید / نه از نامداران پیشی شنید -

بترسم که با او یل اسفندیار / نتابد بپیچد سر از کارزار -

من این را به یک سنگ بیجان کنم / دل زال و رودابه پیچان کنم -

یکی سنگ زان کوه خارا بکند / فروهشت زان کوهسار بلند -

ز نخچیرگاهش زواره بدید / خروشیدن سنگ خارا شنید -

خروشید کای مهتر نامدار / یکی سنگ غلتان شد از کوهسار -

نجنبید رستم نه بنهاد گور / زواره همی کرد زین گونه شور -

همی بود تا سنگ نزدیک شد / ز گردش بر کوه تاریک شد -

بزد پاشنه سنگ بنداخت دور / زواره برو آفرین کرد و پور -

غمی شد دل بهمن از کار اوی / چو دید آن بزرگی و کردار اوی-

بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد