برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

نگاره ی خام اندیشی جوانی و دوراندیشی پیری در شاهنامه فردوسی – بخش ۲

و.ک(142,2)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

نگاره ی خام اندیشی جوانی و دوراندیشی پیری در شاهنامه فردوسی – بخش ۲

***

خام اندیشی هومان، دور اندیشی پیران ویسه در برهه ی نبرد ِ یازده رخ

***

خام اندیشی و فوران شور ِ سرکش ِ هومان و وزن و وقار ِ دور اندیشانه ی پیران ویسه.  

***

در شاهنامه، پهلوانان سالمند طراح، تدوینگر ِ ستاد جنگ و"استراتژیست"عملیات رزم و گُردان و پهلوانان جوان، مرد عملیات "تاکتیکی" جنگ و گریزهای کوتاه مدت ند و پیر و جوان پهلوانان و گاه شاهان نیز، همگی دست به شمشیر و پای به میدان رزم دارند و گَرد ِ آوردگاه، بر سر و یال و کتف و کوپال همگان شان به یکسان می نشیند.

***

وزان لشکر ترک هومان دلیر / به پیش برادر بیامد چو شیر -

که ای پهلوان ِ رد افراسیاب/گرفت اندرین دشت ما را شتاب-

به هفتم فراز آمد این روزگار/میان بسته در جنگ چندین سوار-

از آهن میان سوده و دل ز کین/نهاده دو دیده به ایران زمین-

چه داری به روی اندرآورده روی/چه اندیشه داری به دل در، بگوی-

گرت رای جنگست، جنگ آزمای/ورت رای برگشتن، ایدر مپای-

که ننگست ازین بر تو ای پهلوان/بدین کار خندند پیر و جوان-

همان لشکرست این که از ما به جنگ/برفتند و رفته ز روی آب و رنگ-

کزیشان همه رزمگه کشته بود/زمین سربسر رود خون گشته بود-

نه زین نامداران سواری کم ست/نه آن دوده را پهلوان رستم ست-

گرت آرزو نیست خون ریختن/نخواهی همی لشکر انگیختن-

ز جنگ‌آوران لشکری برگزین/به من ده تو بنگر کنون رزم و کین-


پیران ِ پیرانه سر، به تندی و شتابآلودگی برادرش هومان، به نرمی پاسخ می گوید:

چو بشنید پیران ز هومان سَخُن/بدو گفت مشتاب و تندی مکن-

بدان ای برادر که این رزمخواه/که آمد چنین پیش ما با سپاه-

گزین ِ بزرگان کیخسروست/سر نامداران هر پهلوست-

یکی آنک کیخسرو از شاه من/بدو سر فرازد به هر انجمن-

و دیگر که از پهلوانان شاه/ندانم چو گودرز کس را به جاه-

بگردنفرازی و مردانگی/به رای هشیوار و فرزانگی-

سه دیگر که پرداغ دارد جگر/پر از خون، دل از درد ِ چندان پسر-

که از تن سرانشان جدا مانده‌ایم/زمین را به خون، گِرد بنشانده‌ایم-

کنون تا به تنش اندرون جان بود/برین کینه چون مار، پیچان بود-

چهارم که لشکر میان دو کوه/فرود آوریدست و کرده گروه-

ز هر سو که پویی بدو راه نیست/براندیش، کین رنج کوتاه نیست-

بکوشید باید بدان تا مگر/ازان کوهپایه برآرند سر-

مگر مانده گردند و سستی کنند/به جنگ اندرون پیشدستی کنند-

چو از کوه بیرون کند لشکرش/یکی تیرباران کنم بر سرش-

چو دیوار گرد اندر آریم شان/چو شیر ژیان در بر آریم شان-

بریشان بگردد همه کام ما/برآید به خورشید بر، نام ما-

تو پشت سپاهی و سالار شاه/برآورده از چرخ ِ گردان کلاه-

کسی کو به نام بلندش نیاز/نباشد چه گردد همی گِرد ِ آز-

و دیگر که از نامداران جنگ/نیاید کسی نزد ما بی‌درنگ-

ز گردان کسی را که بی‌نام‌تر/ز جنگ سواران بی‌آرام‌تر-

ز لشکر فرستد به پیشت به کین/اگر بر نوردی برو بر زمین-

ترا نام ازان برنیاید بلند/به ایرانیان نیز ناید گزند-

وگر بر تو بر، دست یابد به خون/شوند این دلیران ترکان زبون-


هومان، نیوشای پند برادرش پیران نیست و اندرزهای وی را به خیره می بیند: 

نگه کرد هومان به گفتار اوی/همی خیره دانست پیکار اوی-

چنین داد پاسخ کز ایران سوار/نباشد که با من کند کارزار-

ترا خود همین مهربانیست خوی/مرا کارزار آمدست آرزوی-

وگر کت به کین جستن آهنگ نیست/به دلت اندرون آتش جنگ نیست-

کنم آنچ باید بدین رزمگاه/نمایم هنرها به ایران سپاه-

شوم چرمهٔ گامزن زین کنم/سپیده دمان جستن کین کنم-

نشست از بر زین سپیده‌دمان/چو شیر ژیان با یکی ترجمان-

بیامد به نزدیک ایران سپاه/پر از جنگ دل، سر پر از کین شاه-

چو پیران بدانست کو شد به جنگ/برو بر جهان گشت ز اندوه تنگ-


گویی پیام نهان حکیم طوس ست که از زبان کشواد قارن به گوش جان می نشیند:

بجوشیدش از درد ِ هومان جگر/یکی داستان یاد کرد از پدر-

که دانا به هر کار سازد درنگ/سر اندر نیارد به پیکار و ننگ-

سبکسار تندی نماید نخست/به فرجام ِ کار، انده آرد درست-

زبانی که اندر سرش مغز نیست/اگر دُر ببارد همان نغز نیست-


بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد