برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

اهالی نصیبین، چون شاپور ِ اردشیر، زرتشتی ست، از تمکین او سر بر می تابند.

و.ک(129)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

اهالی نصیبین، چون شاپور ِ اردشیر، زرتشتی ست، از تمکین او سر بر می تابند.

***

در نبرد بین قیصر روم و شاپور اردشیر، برانوش، مسالمت جویانه واسطه ی قیصر و شاپور میشود و قیصر به شرایط شاپور گردن می نهد. شاپور دیار نصیبین را هم به عنوان خراج از رومیان می خواهد.

***

برانوش* چون پاسخ نامه دید/ز شادی دل پاک‌تن بردمید-

بفرمود تا نامداران روم/برفتند صد مرد زان مرز و بوم-

درم بار کردند خروار شست/هم از گوهر و جامهٔ بر نشست-

ز دینار گنجی ز بهر نثار/فراز آمد از هر سوی سی هزار-

همه مهتران نزد شاه آمدند/برهنه سر و بی‌کلاه آمدند-

چو دینار پیشش فرو ریختند/بگسترده زرّ کهن بیختند-


شاپور اردشیر رومیان را می بخشد. آنان را وامدار خود می بیند و در عوض ِ ویرانگری های آنان،  نصیبین را به گرو میخواهد:

ببخشود و شاپور و بنواختشان/به خوبی بر اندازه بنشاختشان-

برانوش را گفت کز شهر روم/بیامد بسی مرد بیداد و شوم-

به ایران زمین آنچ بد شارستان/کنون گشت یکسر همه خارستان-

عوض خواهم آن را که ویران شدست/کنام پلنگان و شیران شدست-

برانوش گفتا چه باید بگوی/چو زنهار دادی مه بر تاب روی-

چنین داد پاسخ گرانمایه شاه/چو خواهی که یکسر ببخشم گناه-

ز دینار رومی به سالی سه بار/همی داد باید هزاران هزار-

دگر آنک باشد نصیبین مرا/چو خواهی که کوته شود کین مرا-

برانوش گفتا که ایران تراست/نصیبین و دشت دلیران تراست-

پذیرفتم این مایه‌ور باژ و ساو/که با کین و خشمت نداریم تاو-


اهالی نصیبین، چون شاپور زرتشتی ست، از تمکین او سر بر می تابند:

چو اندر نصیبین خبر یافتند/همه جنگ را تیز بشتافتند-

که ما را نباید که شاپور شاه/نصیبین بگیرد بیارد سپاه-

که دین مسیحا ندارد درست/همش کیش زردشت و زند است و است-

چو آید ز ما برنگیرد سخن/نخواهیم استا و دین کهن-

زبردست شد مردم زیردست/به کین مرد شهری به زین برنشست-


شاپور نیز از "دین مسیحا" خرده میگیرد و بر آنان بر می آشوبد: 

چو آگاهی آمد به شاپور شاه/که اندر نصیبین ندادند راه-

ز دین مسیحا برآشفت شاه/سپاهی فرستاد بی‌مر به راه-

همی گفت پیغمبری کش جهود/کشد دین او را نشاید ستود-

برفتند لشکر به کردار گرد/سواران و شیران روز نبرد-

به یک هفته آنجا همی جنگ بود/دران شهر از جنگ بس تنگ بود-

بکشتند زیشان فراوان سران/نهادند بر زنده بند گران-

همه خواستند آن زمان زینهار/نوشتند نامه بر شهریار-

ببخشیدشان نامبردار شاه/بفرمود تا بازگردد سپاه-

...................................................................

* برانوش، سپهدار قیدافه ی رومی، در جنگ با شاپور ِ اردشیر، اسیر می شود و پل شوشتر را به دستور شاپور می سازد و آزادمی شود و بعدها از طرف رومیان به جانشینی والریانوس برگزیده می شود: 

ز التوینه هم چنین لشکری/بیامد سپهدارشان مهتری -

 برانوش بد نام آن پهلوان/سواری سرافراز و روشن روان - 

یکی مرد بود از نژاد سران/هم از تخمه ی نامور قیصران - 

برانوش نام و خردمند بود/زبان و روانش پر از پند بود - 


سپاهیان روم، او را بر تخت قیصر ِ شکست خورده ی روم (والریانوس) می نشانند: 

بدو گفت لشکر که، قیصر تو باش/برین لشکر و بوم، مهتر تو باش - 

بیاراستند از برش تخت عاج/برانوش بنشست بر سرش تاج -


بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد