برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

خواب دیدن در شاهنامه ( ۲۱ ) - خواب دیدن ضحاک و فراخوان پیشبینان و موبدان

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***

خواب دیدن در شاهنامه ( ۲۱ ) - خواب دیدن ضحاک و فراخوان پیشبینان و موبدان

***

نقش توجیه گر و راهگشای خواب دیدن در روند رخدادها در شاهنامه
نگر خواب را بیهده نشمری / یکی بهره دانی ز پیغمبری -
***
حکیم بزرگوار طوس، برای مقدمه چینی و بستر سازی برای روند پدیده ها و رخداد های آتی داستان ها و (سوژه هایش)، از خواب و الهام گرفتن از نهاد ِ نهان یا (رویای صادق) شخصیت یا (پرسوناژ) هایش با نبوغی سرشار وام می ستاند.
***
ضحاک خوابی دهشتناک می بیند:
بپیچید ضحاک بیدادگر/بدریدش از هول گفتی جگر-
یکی بانگ برزد بخواب اندرون/که لرزان شد آن خانهٔ صدستون-
چنین گفت ضحاک را ارنواز/که شاها چه بودت نگویی به راز-
به شاه گرانمایه گفت ارنواز/که بر ما بباید گشادنت راز-
توانیم کردن مگر چاره‌ای/که بی‌چاره‌ای نیست پتیاره‌ای-

نگرانی ضحاک از فرجام کارش پس از خواب دیدن:
سپهبد گشاد آن نهان از نهفت/همه خواب یک یک بدیشان بگفت-
چنین گفت با نامور ماهروی/که مگذار این را ره چاره چوی-
ز هر کشوری گرد کن مهتران/از اخترشناسان و افسونگران-
سخن سربه سر موبدان را بگوی/پژوهش کن و راستی بازجوی-
نگه کن که هوش تو بر دست کیست/ز مردم شمار ار ز دیو و پریست-
چو دانسته شد چاره ساز آن زمان/به خیره مترس از بد بدگمان-
شه پر منش را خوش آمد سخن/که آن سرو سیمین برافگند بن-
سپهبد به هرجا که بد موبدی/سخن دان و بیداردل بخردی-
ز کشور به نزدیک خویش آورید/بگفت آن جگر خسته خوابی که دید-
نهانی سخن کردشان آشکار/ز نیک و بد و گردش روزگار-
که بر من زمانه کی آید بسر/کرا باشد این تاج و تخت و کمر-
از آن نامداران بسیار هوش/یکی بود بینادل و تیزگوش-
خردمند و بیدار و زیرک بنام/کزان موبدان او زدی پیش گام-
بدو گفت پردخته کن سر ز باد/که جز مرگ را کس ز مادر نزاد-
کسی را بود زین سپس تخت تو/به خاک اندر آرد سر و بخت تو-
کجا نام او آفریدون بود/زمین را سپهری همایون بود-
زند بر سرت گرزهٔ گاوسار/بگیردت زار و ببنددت خوار-
چو بشنید ضحاک بگشاد گوش/ز تخت اندر افتاد و زو رفت هوش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد