برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
زال ِ زر،کیکاووس را از رفتن به مازندران بر حذر میدارد:
همیشه جهان بر تو فرخنده باد/مبادا که پند من آیدت یاد-
پشیمان مبادی ز کردار خویش/به تو باد روشن دل و دین و کیش-
کیکاووس نابخردانه، بیراهه خود را می پوید. زال گفتنی ها را گفته ست. زال به سردی، کیکاووس را بدرود می گوید:
سبک شاه را زال پدرود کرد/دل از رفتن او پر از دود کرد-
برون آمد از پیش کاووس شاه/شده تیره بر چشم او هور و ماه-
برفتند با او بزرگان نیو/چو طوس و چو گودرز و رهام و گیو-
گیو گودرز، داماد زال، دلخور و رنجیده از نابخردی کیکاووس، جانب زال را می گیرد:
به زال آنگهی گفت گیو از خدای/همی خواهم آنک او بود رهنمای-
به جایی که کاووس را دسترس/نباشد ندارم مر او را به کس-
ز تو دور باد آز و چشم نیاز/مبادا به تو دست دشمن دراز-
به هر سو که آییم و اندر شویم/جز او آفرینت سخن نشنویم-
پس از کردگار جهانآفرین/به تو دارد امید ایران زمین-
ز بهر گوان رنج برداشتی/چنین راه دشوار بگذاشتی-
پس آنگه گرفتندش اندر کنار/ره سیستان را برآراست کار-