و.ک(116)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
گیو و کشتار، قتل عام و غارت ِ شهر مازندران:
بفرمود پس گیو را شهریار/دوباره ز لشکر گزیدن هزار-
کسی کاو گراید به گرز گران/گشایندهٔ شهر مازندران-
هر آنکس که بینی ز پیر و جوان/تنی کن که با او نباشد روان-
وزو هرچ آباد بینی بسوز/شب آور به جایی که باشی به روز-
چنین تا به دیوان رسد آگهی/جهان کن سراسر ز دیوان تهی-
کمر بست و رفت از بر شاه گیو/ز لشکر گزین کرد گردان نیو-
بشد تا در شهر مازندران/ببارید شمشیر و گرز گران-
زن و کودک و مرد با دستوار/نیافت از سر تیغ او زینهار-
همی کرد غارت همی سوخت شهر/بپالود بر جای تریاک زهر-
ز غارت گشادند یکسر میان/خبر شد سوی شاه مازندران-
بهادر امیرعضدی