برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
(95) - اصطلاح ِ "مگه به خواب ببینی" در شاهنامه ی فردوسی
***
ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه
***
اصطلاح مگر به خواب ببینی:
مرا ایدر اکنون نگینست و گاه/پرستنده و گنج و تاج و سپاه-
همان مرز و شاهی چو افراسیاب/کس این را ز ایران نبیند بخواب-
و
همی گفت هر کس که افراسیاب/ازین پس بزرگی نبیند بخواب-
چرا کین پی افگند کش نیست مرد/که آورد سازد بروز نبرد-
و
همه بخردان و ردان سپاه/بآواز گفتند کین نیست راه-
جهاندیده پردانش افراسیاب/جز از چاره جستن نبیند بخواب-
و
سیاوش نگشتی بخیره تباه/ولیکن چنین گشت خورشید و ماه-
چنان کرد بدگوهر افراسیاب/که پیش تو پوزش نبیند بخواب-
و
جهاندار دهقان یزدان پرست/چوبر واژه برسم بگیرد بدست-
نشاید چشیدن یکی قطره آب/گر از تشنگی آب بیند بخواب-
و
چنین گفت پرمایه افراسیاب/که هرگز کسی این نبیند به خواب-
کجا چون شب تیره من دیدهام/ز پیر و جوان نیز نشنیدهام-
بهادر امیرعضدی