و.ک(105)
بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
******
حکیم خردمند طوس به نوعی با این ایما و اشاره، با ایهام ها و در پرده گویی هایی، زیرکانه و رندانه، با نبوغ و ظرافتی مینیاتوری، به نوعی با جانبداری از ایران در برابر توران، ایرانی در برابر تورانی، به داستانها و رخداد ها راستا و سمت و سوی دلخواه خود را میدهد. به هر روی، "فردوسی عاشق و دلبسته ی ایران ست". به جز شاهنامه فردوسی، اثر مکتوبی یافت نمی شود که این همه از ایران یاد کرده باشد. حکیم فرزانه ی طوس (حدود هزار بار) از ایران در اثر کوه پیکرش نام برده. فردوسی به شکلی "تیپیکال" و سمبلیک، همه جا و همه وقت، هوشیارانه و هدفمند، درفش شاهان و پهلوانان تورانی را "به رنگ سیاه" نمودار کرده. ایران و ایرانی را "بیشتر" در جبهه ی خیر و توران و تورانی را در جبهه ی شر جانمایی کرده و بخوبی نبرد و تقابل ِ بین جبهه ی اهورایی و اهرمنی، داد و بیداد، آبادگری و ویرانگری و زشتی و زیبایی را به رخ می کشد. این "ظرایف ادبی، هنری" این ایما و اشاره ها، همه هدفمند در بین بیت ها جا سازی شده اند.
***نگه کرد پیران بدان کارزار/چنان تیز برگشتن روزگار-
نگونسار کرد آن درفش سیاه/برفتند پویان به بی راه و راه-و
پس پشت خاقان چینی بایست/که داند ترا با سواری دویست-
که گر زابلی با درفش سیاه/ببیند ترا کار گردد تباه-
فرستادگان سپهدار چین/ز پیش جهانجوی شاه زمین-
چو از دور دیدند ایوان شاه/زده بر سر او درفش سیاه-
سواری دمان از طلایه برفت/بر شاه ایران خرامید تفت-
که پیغمبر شاهتوران سپاه/گوی بر منش بر درفشی سیاه-
همی شیده گوید که هستم بنام/کسی بایدم تا گزارم پیام-
درفش سیاه هومان:
همآنگه بپیران رسید آگهی/که شد تیره آن فر شاهنشهی-
سبک بیژن اندر میان سپاه/نگونسار کرد آن درفش سیاه-
چو آن دیدهبانان ایران سپاه/نگون یافتند آن درفش سیاه-
و
چو بیژن میان دو رویه سپاه/رسید اندران سایهٔ تاج و گاه-
هم آنگه بپیران رسید آگهی/که شد تیره آن فر شاهنشهی-
سبک بیژن اندر میان سپاه/نگونسار کرد آن درفش سیاه-
چو آن دیده بانان ایران سپاه/نگون یافتند آن درفش سیاه-
و
وزآنجا هیونی بسان نوند/طلایه سوی پهلوان برفگند-و
پیاده بیامد بکردار گرد/درفش سیه را نگونسار کرد-
نشان سپهدار ایران بنفش/بران باره زد شیر پیکر درفش-
و
درفش افراسیاب:
دل شاه ترکان پر از خشم و جوش/ز تندی نبودش بگفتار گوش-
برانگیخت اسب از میان سپاه/بیامد دمان با درفش سیاه-
.................................................درفش زال:
سراپردهٔ زال نزدیک شاه/برافراخته زو درفش سیاه-
درفش پشوتن:
سپه دید با جوشن و ساز جنگ/درفشی سیه پیکر او پلنگ-
سپهکش پشوتن به قلب اندرون/سپاهی همه دست شسته به خون-
به چنگ اندرون گرز اسفندیار/به زیر اندرون بارهٔ نامدار-
بهادر امیرعضدی