برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

رجز خوانی در شاهنامه - ۲۱ - رجز خوانی چنکش برای رستم

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***

رجز خوانی در شاهنامه - ۲۱ - رجز خوانی چنکش برای رستم

***

رجز خوانی، از فراز های شور انگیز و گرمی بخش آوردگاه نبرد های تن به تن یلان در شاهنامه.
***
رجز خوانی دو همآورد، در هنگامه ی رزم.
***
رجز خوانی چنکش برای رستم:

ازان دشت چنگش برانگیخت اسپ/همی رفت برسان آذرگشسپ-
چو نزدیک ایرانیان شد بجنگ/ز ترکش برآورد تیر خدنگ-
چنین گفت کین جای جنگ منست/سر نامداران بچنگ منست-
کجا رفت آن مرد کاموس گیر/که گاهی کمند افگند گاه تیر-
کنون گر بیاید به آوردگاه/نمانم که ماند بنزد سپاه-

رجز خوانی رستم در پاسخ چنکش:
بجنبید با گرز رستم ز جای/همانگه برخش اندر آورد پای-
منم گفت شیراوژن و گردگیر/که گاهی کمند افگنم گاه تیر-
هم اکنون ترا همچو کاموس گرد/بدیده همی خاک باید سپرد-

چنکش:
بدو گفت چنگش که نام تو چیست/نژادت کدامست و کام تو چیست-
بدان تا بدانم که روز نبرد/کرا ریختم خون چو برخاست گرد-

رستم:
بدو گفت رستم که ای شوربخت/که هرگز مبادا گل آن درخت-
کجا چون تو در باغ بار آورد/چو تو میوه اندر شمار آورد-
سر نیزه و نام من مرگ تست/سرت را بباید ز تن دست شست-
بدو گفت باش ای سوار دلیر/که اکنون سرت گردد از رزم سیر-
که خوکردهٔ جنگ توران منم/یکی نامداری از ایران منم-
بسی سر جدا کرده دارم ز تن/که جز کام شیران نبودش کفن-
چو بشنید هومان بترسید سخت/بلرزید برسان برگ درخت-

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد