برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
« آداب میگساری »، در شاهنامه فردوسی - 8
***
دنیا گذراست، از می و میگساری مَگذَر:
گرت هست جام میزرد خواه/به دل خرمی را مدان از گناه-
نشاط وطرب جوی وسستی مکن/گزافه مپرداز مغزسخن-
به پیری به مستی، میازید دست:
کسی کو جوانست شادی کنید/دل مردمان جوان مشکنید-
به پیری به مستی میازید دست/که همواره رسوا بود پیر مست-
و
چو سالت شد ای پیر بر شست و یک/میو جام وآرام شد بینمک-
و حافظ رند یک لا قبای کفر گوی نیز به تاسی از شاهنامه میفرماید:
چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون آی/ رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی
بهادر امیرعضدی