و.ک(101)
بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
گودرز کشوادگان، از نثار جان ِ نوه اش بیژن(یگانه فرزند گیو)، برای ایران و ایرانی دریغ ندارد
***
پس از آنکه گودرز به بیژن(نوه اش)، رخصت نبرد با هومان را می دهد، گیو از گودرز میخواهد که بیژن را از نبرد با هومان باز دارد:
چنین داد پاسخ پدر را پسر/که ای پهلوان جهان سربسر-
مرا هوش و جان و جهان این یکیست/بچشمم چنین جان او خوار نیست-
گودرز با این حال که پیشتر خون بهای هفتاد نفر از هفتاد و هشت فرزند و فرزند زاده های خود را در جنگ پشن برای دوام و قوام ایران و سربلندی ایرانی پرداخته ست، از نثار جان ِ بیژن، یگانه فرزند گیو و از آخرین بازماندگان گودرزیان هم دریغ نمی ورزد:
بدو گفت گودرز کای مهربان/جز این برد باید به وی بر گمان-
که هر چند بیژن جوانست و نو/بهر کار دارد خرد پیشرو-
و دیگر که این جای کین جستنست/جهان را ز آهرمنان شستنست-
بکین سیاوش بفرمان شاه/نشاید بپیوند کردن نگاه-
و گر بارد از ابر پولاد تیغ/نشاید که داریم ما جان دریغ-
.....................................................................
پ ن:
پیران ویسه از صف تورانیان نیز ازین صفت برخوردار ست که، از نثار ِ جان خود و خویشان خود برای بقای توران زمین دریغ ندارد.
لهاک به فرشیدورد، از پیران ویسه چنین میگوید:ستون سپه بود تا زنده بود/بمهر سپه جانش آگنده بود-
سپه را ز دشمن نگهدار بود/پسر با برادر برش خوار بود-
بدان گیتی افتاد نیک و بدش/همانا که نیک است با ایزدش-
بهادر امیرعضدی