و.ک(378)
بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
باور و انگیزه، فراتر از هنر و خرد:
ز بیژن فزون بود هومان بزور/هنر عیب گردد چو برگشت هور-
ز هر گونه زور آزمودند و بند/فراز آمد آن بند چرخ بلند-
بزد دست بیژن بسان پلنگ/ز سر تا میانش بیازید چنگ-
گرفتش بچپ گردن و راست ران/خم آورد پشت هیون گران-
برآوردش از جای و بنهاد پست/سوی خنجر آورد چون باد دست-
فرو برد و کردش سر از تن جدا/فگندش بسان یکی اژدها-
بغلتید هومان بخاک اندرون/همه دشت شد سربسر جوی خون-
نگه کرد بیژن بدان پیلتن/فگنده چو سرو سهی بر چمن-
بیژن، حیران و شگفت زده، با دیدن کالبد ِ بی جان ِ تن ِتناور ِ هومان فکنده پیش پای خود در می یابد که باور و انگیزه، فراتر از هنر و خرد ست و کردگار جهان را گواه میگیرد:
شگفت آمدش سخت و برگشت ازوی/سوی کردگار جهان کرد روی-
که ای برتر از جایگاه و زمان/ز جان سخنگوی و روشنروان-
توی تو که جز تو جهاندار نیست/خرد را بدین کار پیکار نیست-
مرا زین هنر سربسر بهره نیست/که با پیل کین جستنم زهره نیست-
بکین سیاوش بریدمش سر/بهفتاد خون برادر پدر-
بهادر امیرعضدی