برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

(108) - اصطلاح ِ واژه ی "خال (خالو، حالو یا دایی)"، در شاهنامه ی فردوسی

 و.ک(014)
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
 (108) - اصطلاح ِ  واژه ی "خال (خالو، حالو یا دایی)"، در شاهنامه ی فردوسی
***
خال*، خالو، حالو، دایی:
کیخسرو، بعد از دیدن شیده (پشنگ)*:
دل شاه شد زان سخن پر ز شرم/فرو ریخت از دیدگان آب گرم –
 چنین گفت کین شیده خال منست/به بالا و مردی همال منست -

 شیده به کیخسرو:
 اگر مغز بودیت با خال خویش/نکردی چنین جنگ را دست پیش -

کیخسرو به رهام:
برهام گفت این بد بدسگال/دلیر و سبکسر مرا بود خال-


*
 به لشکر گهش یار بندوی بود/که بندوی خال جهانجوی بود-
و
 بدو گفت گستهم شاها درست/بدان سونگه کن که اوخال تست-
و
 چو بندوی و گستهم خالان بدند/به هر کشوری بی‌همالان بدند-
و
 دگر آنک خوانی و را خال خویش/بدو تازه دانی مه و سال خویش-
و
 به راهب چنین گفت کینست خال/به خون بود با مادر من همال-
و
 چه گویی ز گستهم یل، خال شاه/توانگر سپهبد یلی با سپاه-
و
 پرستنده بشنید و آمد دوان/برخال شد تند وخسته روان-

............................................

پ ن:  

خال، دایی، خاله، خال+ه (ه تانیث) مونث ِ خال.

* شیده یا پشنگ،  پسر افراسیاب:
پشنگ ست نامش پدر شیده خواند/که شیده به خورشید تابنده ماند -
شیده، دایی کیخسرو

* بندوی، قاتل هرمزد

بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد