بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
گشتاسب برای ترویج دین بهی به سیستان می رود:
برآمد بسی روزگاری بدوی/که خسرو سوی سیستان کرد روی-
که آنجا کند زنده و استا روا/کند موبدان را بدانجا گوا-
چو آنجا رسید آن گرانمایه شاه/پذیره شدش پهلوان سپاه-
شه نیمروز آنک رستمش نام/سوار جهاندیده همتای سام-
دقیقی باور دارد که رستم و زال، "دین ِ به" را می پذیرند:
به زاولش بردند مهمان خویش/همه بندهوار ایستادند پیش-
وزو زند و کشتی بیاموختند/ببستند و آذر برافروختند-
برآمد برین میهمانی دو سال/همی خورد گشتاسپ با پور زال-
برخلاف باور فردوسی، به باور دقیقی شاعر، گویا خاندان رستم بت پرست بوده اند:
به زاولستان شد به پیغمبری*/که نفرین کند بر بت آزری-
بهادر امیرعضدی