برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

خوی ِ خونریز اسفندیار

و.ک(092)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

***
خوی ِ خونریز اسفندیار

***

 اسفندیار پس از گشودن گنبدان دژ و کشتن ارجاسب و تار و مار کردن ارجاسبیان.

***

اسفندیار در شاهنامه، بر خلاف رستم، روحیه یی خشن، خون ریز و بیرحم دارد و بر تسلیم شدگان رحم ندارد:
ز ترکان چینی فراوان نماند/وگر ماند کس نام ایشان نخواند-

همه ترگ و جوشن فرو ریختند/هم از دیده‌ها خون برآمیختند- 

دوان پیش اسفندیار آمدند/همه دیده چون جویبار آمدند-
سپهدار خونریز و بیداد بود/سپاهش به بیدادگر شاد بود-
کسی را نداد از یلان زینهار/بکشتند زان خستگان بی‌شمار-
به توران زمین شهریاری نماند/ز ترکان چین نامداری نماند-
بفرمود تا آتش اندر زدند/همه شهر توران بهم بر زدند-

به جایی دگر نامداری نماند/به چین و به توران سواری نماند-


اسفندیار پس از به دار کشیدن اندریمان و برادرش، رویین دژ را به آتش می کشد:
بفرمود تا آتش اندر زدند/همه شهر توران بهم بر زدند-
به جایی دگر نامداری نماند/به چین و به توران سواری نماند-


اسفندیار به کسان اسیر ارجاسب نیز رحم روا نمی دارد:
 ز پوشیده رویان ارجاسپ پنج/ببردند بامویه و درد و رنج-
دو خواهر دو دختر یکی مادرش/پر از درد و با سوک و خسته برش-
همه بارهٔ شهر زد بر زمین/برآورد گرد از بر و بوم چین-
سه پور جوان را سپهدار گفت/پراگنده باشید با گنج جفت-


گشتاسب، خوی خونریز اسفندیار را بر نمی تابد و او را از ادامه خون ریختن باز میدارد:
بسی برنیامد که پاسخ رسید/یکی نامه بُد، بند ِ بَد را کلید-
یکی آنک گفتی که کین نیا/بجستم پر از چاره و کیمیا-
دگر آنک گفتی ز خون ریختن/به تنها به رزم اندر آویختن-
تن شهریاران گرامی بود/که از کوشش سخت نامی بود-
نگهدار تن باش و آن خرد/که جان را به دانش خرد پرورد-
سه دیگر که گفتی به جان زینهار/ندادم کسی را ز چندان سوار-
همیشه دلت مهربان باد و گرم/پر از شرم جان لب پر آوای نرم-
مبادا ترا پیشه خون ریختن/نه بی‌کینه با مهتر آویختن-
به کین برادرت بی سی و هشت/از اندازه خون ریختن درگذشت-
و دیگر کزان پیر گشته نیا/ز دل دور کرده بد و کیمیا-
چو خون ریختندش تو خون ریختی/چو شیران جنگی برآویختی-
همیشه بَدی شاد و به روزگار/روان را خرد بادت آموزگار-

نیازست ما را به دیدار تو/بدان پر خرد جان بیدار تو-


اعتراف گشتاسب به سرآمدی اسفندیار در سرکوب سران در راستای گسترش دین بهی:
 همی گفت گشتاسپ کای پاک دین/که چون تو نبیند زمان و زمین-
پس از روزگار منوچهر باز/نیامد چو تو نیز گردنفراز-
بیالود تیغ و بپالود کیش/مهان را همی داشت بر جای خویش-


اسفندیار در پاسخ به رستم، خود از خون ریز بودن خود میگوید:
کنون کارهایی که من کرده‌ام/ز گردنکشان سر برآورده‌ام-
نخستین کمر بستم از بهر دین/تهی کردم از بت‌پرستان زمین-
کس از جنگجویان گیتی ندید/که از کشتگان خاک شد ناپدید-

چه نامه بخوانی بنه بر نشان/بدین بارگاه آی با سرکشان-


بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد