برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
نخواستن پیروزی جز به داد، درقاموس و باورِ پهلوانی یلانِ شاهنامه - بخش 10 - کیخسرو
***
رستم در نبرد با اسفندیار، پیروزی را جز به داد نمی خواهد:
تهمتن همی رفت نیزه به دست/چو بیرون شد از جایگاه نشست-
سپاهش برو خواندند آفرین/که بیتو مباد اسپ و گوپال و زین-
همی رفت رستم زواره پسش/کجا بود در پادشاهی کسش-
بیامد چنان تا لب هیرمند/همه دل پر از باد و لب پر ز پند-
سپه با برادر هم آنجا بماند/سوی لشکر شاه ایران براند-
چنین گفت پس با زواره به راز/که مردیست این بدرگ دیوساز-
بترسم که بااو نیارم زدن/ندانم کزین پس چه شاید بدن-
تو اکنون سپه را هم ایدر بدار/شوم تا چه پیش آورد روزگار-
اگر تند یابمش هم زان نشان/نخواهم ز زابلستان سرکشان-
به تنها تن خویش جویم نبرد/ز لشکر نخواهم کسی رنجه کرد-
"کسی باشد از بخت پیروز و شاد/که باشد همیشه دلش پر ز داد"-