برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

هفت در شاهنامه - هفت خوان اسفندیار - 2

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
هفت در شاهنامه - هفت خوان اسفندیار - 2
***
هفت خوان اسفندیار:

سه دیگر به نزدیک یک هفته راه/بهشتم به رویین دژ آید سپاه-
پر از شیر و گرگست و پر اژدها/که از چنگشان کس نیابد رها-
فریب زن جادو و گرگ و شیر/فزونست از اژدهای دلیر-
یکی را ز دریا برآرد به ماه/یکی را نگون اندر آرد به چاه-
بیابان و سیمرغ و سرمای سخت/که چون باد خیزد به درد درخت-
*
چنین گفت با نامور، گرگسار/که این هفتخوان هرگز ای شهریار-
به زور و به آواز نگذشت کس/مگر کز تن خویش کردست بس-
*
خوان اول، گرگ:
نخستین به پیش تو آید دو گرگ/نر و ماده هریک چو پیلی سترگ-
دو دندان به کردار پیل ژیان/بر و کتف فربه و لاغر میان-
بسان گوزنان به سر بر سروی/همی رزم شیران کند آرزوی-

خوان دوم، شیر:  

چنین گفت با نامور گرگسار/که ای نامور شیردل شهریار-
دگر منزلت شیری آید به جنگ/که با جنگ او برنتابد نهنگ-
عقاب دلاور بران راه شیر/نپرد وگر چند باشد دلیر-
یکی بود نرّ و دگر ماده شیر/برفتند پرخاشجوی و دلیر -

خوان سوم، اژدها:
از ایدر چو فردا به منزل رسی/یکی کار پیش است ازین یک بسی-
یکی اژدها پیشت آید دژم/که ماهی برآرد ز دریا به دم-
همی آتش افروزد از کام اوی/یکی کوه خاراست اندام اوی-

خوان چهارم، زن جادو:
تو فردا چو در منزل آیی فرود/به پیشت زن جادو آرد درود-
که دیدست زین پیش لشکر بسی/نکردست پیچان روان از کسی-
چو خواهد بیابان چو دریا کند/به بالای خورشید پهنا کند-
ورا غول خوانند شاهان به نام/به روز جوانی مرو پیش دام-

خوان پنجم جفت سیمرغ:
یکی کوه بینی سراندر هوا/برو بر یکی مرغ فرمانروا-
که سیمرغ گوید ورا کارجوی/چو پرنده کوهیست پیکارجوی-
اگر پیل بیند برآرد به ابر/ز دریا نهنگ و به خشکی هژبر-
نبیند ز برداشتن هیچ رنج/تو او را چو گرگ و چو جادو مسنج-
دو بچه است با او به بالای او/همان رای پیوسته با رای او-
چو او بر هوا رفت و گسترد پر/ندارد زمین هوش و خورشید فر-

خوان ششم گذر از برف:
یکی کار پیشست فردا که مرد/نیندیشد از روزگار نبرد-
نه گرز و کمان یاد آید نه تیغ/نه بیند ره جنگ و راه گریغ-
به بالای یک نیزه برف آیدت/بدو روز شادی شگرف آیدت-
بمانی تو با لشکر نامدار/به برف اندر ای فرخ اسفندیار-

خوان هفتم، گذر از بیابان خشک:
ازان پس که اندر بیابان رسی/یکی منزل آید به فرسنگ سی-
همه ریگ تفتست گر خاک و شخ/برو نگذرد مرغ و مور و ملخ-
نبینی به جایی یکی قطره آب/زمینش همی جوشد از آفتاب-
نه بر خاک او شیر یابد گذر/نه اندر هوا کرگس تیزپر-
نه بر شخ و ریگش بروید گیا/زمینش روان ریگ چون توتیا-
برانی برین گونه فرسنگ چل/نه با اسپ تاو و نه با مرد دل-
وزانجا به رویین‌دژ آید سپاه/ببینی یک مایه‌ور جایگاه-

بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد