برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
نبردهای سه گانه ی دارای داراب با اسکندر – بخش ۱/۶
***
نبرد اول:
جهاندار دارا سپه برگرفت/جهان چادر قیر بر سرگرفت-
بیاورد لشکر ز رود فرات/به هامون سپه بیش بود از نبات-
سکندر چو بشنید کامد سپاه/بزد کوس و آورد لشکر به راه-
دو رویه سپه برکشیدند صف/ز خنجر همی یافت خورشید تف-
نبرد دوم:
چو دارا ز پیش سکندر برفت/به هر سو سواران فرستاد تفت-
از ایران سران و مهان را بخواند/درم داد و روزی دهان را بخواند-
سر ماه را لشکر آباد کرد/سر نامداران پر از باد کرد-
دگر باره از آب زان سو گذشت/بیاراست لشکر بران پهن دشت-
سکندر چو بشنید لشکر براند/پذیره شد و سازش آنجا بماند-
سپه را چو روی اندرآمد به روی/زمان و زمین گشت پرخاشجوی-
سه روز اندران رزمشان شد درنگ/چنان گشت کز کشته شد جای تنگ-
فراوان ز ایرانیان کشته شد/جهانگیر را روز برگشته شد-
نبرد سوم، فرجامین نبرد و شکست دارا از سپاه اسکندر:
سکندر چو از کارش آگاه شد/که دارا به تخت افسر ماه شد-
سپه برگرفت از عراق و براند/به رومی همی نام یزدان بخواند-
سیم ره به دارا درآمد شکست/سکندر میان تاختن را ببست-
جهاندار لشکر به کرمان کشید/همی از بد دشمنان جان کشید-
سکندر بیامد زی اصطخر پارس/که دیهیم شاهان بد و فخر پارس-
چو دارا ز ایران به کرمان رسید/دو بهر از بزرگان لشکر ندید-
چنین گفت دارا که هم بیگمان/ز ما بود بر ما بد آسمان-
شکن زین نشان در جهان کس ندید/نه از کاردانان پیشین شنید-
زن و کودک شهریاران اسیر/وگر کشته خسته به ژوپین و تیر-