برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
هفت در شاهنامه - 7 - هفت ِ بد شگون - هفت سال آوارگی گیو برای یافتن کیخسرو:
همان گیو بیداردل هفت سال/بتوران زمین بود بیخورد و هال-
بدشت اندرون گور بد خوردنش/هم از چرم نخچیر پیراهنش-
و
به توران همی رفت چون بیهشان/مگر یابد از شاه جایی نشان-
چنین تا برآمد برین هفت سال/میان سوده از تیغ و بند دوال-
خورش گور و پوشش هم از چرم گور/گیا خوردن باره و آب شور-
همی گشت گرد بیابان و کوه/به رنج و به سختی و دور از گروه-
و
سپاس از جهاندار کاین رنج سخت/به شادی و خوبی سرآورد بخت-
برفتند زان بیشه هر دو به راه/بپرسید خسرو ز کاووس شاه-
وزان هفت ساله غم و درد او/ز گستردن و خواب وز خورد او-
همی گفت با شاه یکسر سخن/که دادار گیتی چه افگند بن-
و
همان هفت کشور به شاهنشهی/نهاد بزرگی و تاج مهی-
نبودی دل من بدین خرمی/که روی تو دیدم به توران ز می-
بهادر امیرعضدی