برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
رجز خوانی در شاهنامه - 27 - رجز خوانی هومان ویسه با طوس نوذر در نبرد هماون
***
رجز خوانی، از فراز های شور انگیز و گرمی بخش آوردگاه نبرد های تن به تن یلان در شاهنامه
***
رجز خوانی هومان ویسه به طوس نوذر در نبرد هماون:
چو هومان بدید آن سپاه گران/گراییدن گرز و تیغ سران-
چنین گفت هومان بگودرز و طوس/کز ایران برفتید با پیل و کوس-
سوی شهر ترکان بکین آختن/بدان روی لشکر برون تاختن-
کنون برگزیدی چو نخچیر کوه/شدستی ز گردان توران ستوه-
نیایدت زین کار خود شرم و ننگ/خور و خواب و آرام بر کوه و سنگ-
چو فردا برآید ز کوه آفتاب/کنم زین حصار تو دریای آب-
بدانی که این جای بیچارگیست/برین کوه خارا بباید گریست-
بیامد بنزدیک ایران سپاه/سری پر ز کینه دلی پرگناه-
خروشید کای نامبردار طوس/خداوند پیلان و گوپال و کوس-
کنون ماهیان اندر آمد به پنج/که تا تو همی رزم جویی برنج-
ز گودرزیان آن کجا مهترند/بدان رزمگاهت همه بی سرند-
تو چون غرم رفتستی اندر کمر/پر از داوری دل پر از کینه سر-
گریزان و لشکر پس اندر دمان/بدام اندر آیی همی بی گمان-
چنین داد پاسخ سرافراز طوس/که من بر دروغ تو دارم فسوس-
پی کین تو افگندی اندر جهان/ز بهر سیاوش میان مهان-
برین گونه تا چند گویی دروغ/دروغت بر ما نگیرد فروغ-
علف تنگ بود اندران رزمگاه/ازان بر هماون کشیدم سپاه-
کنون آگهی شد بشاه جهان/بیاید زمان تا زمان ناگهان-
بزرگان لشکر شدند انجمن/چو دستان و چون رستم پیلتن-
چو جنبیدن شاه کردم درست/نمانم بتوران بر و بوم و رست-
کنون کامدی کار مردان ببین/نه گاه فریبست و روز کمین-
ز گودرزیان آن کجا مهترند/بدان رزمگاهت همه بی سرند-
تو چون غرم رفتستی اندر کمر/پر از داوری دل پر از کینه سر-
گریزان و لشکر پس اندر دمان/بدام اندر آیی همی بی گمان-