برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
سخنرانی انگیزشی و برانگیزاننده ی هومان برای سپاهیان تورانی درنبرد هماون 2
***
چو بشنید هومان خروش سپاه/نشست از بر تازی اسپی سیاه-
بیامد ز لشکر بسی کشته دید/بسی بیهش از رزم برگشته دید-
فرو ریخت از دیده خون بر برش/یکی بانگ زد تند بر لشکرش-
چنین گفت کایدر طلایه نبود/شما را ز کین ایچ مایه نبود-
بهر یک ازیشان ز ما سیصدست/به آوردگه خواب و خفتن بدست-
هلا تیغ و گوپالها برکشید/سپرهای چینی بسر در کشید-
ز هر سو بریشان بگیرید راه/کنون کز بره بر کشد تیغ ماه-
رهایی نباید که یابند هیچ/بدین سان چه باید درنگ و بسیچ-
برآمد خروشیدن کرنای/بهر سو برفتند گردان ز جای-
گرفتندشان یکسر اندر میان/سواران ایران چو شیر ژیان-
چنان آتش افروخت از ترگ و تیغ/که گفتی همی گرز بارد ز میغ-
شب تار و شمشیر و گرد سپاه/ستاره نه پیدا نه تابنده ماه-
ز جوشن تو گفتی ببار اندرند/ز تاری بدریای قار اندرند-
بلشکر چنین گفت هومان که بس/ازین مهتران مفگنید ایچ کس-
همه پیش من دستگیر آورید/نباید که خسته بتیر آورید-