برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

آرایش نظامی، در جنگ های بزرگ ِ شاهنامه – بخش هفتم

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
 آرایش نظامی، در جنگ های بزرگ ِ شاهنامه – بخش هفتم 
***

افراسیاب و ساماندهی و آرایش سپاهش در نبرد بزرگ با سپاه کیخسرو:
ز گردان شمشیرزن سی هزار/گزین کرد شاه از در کارزار-
سوی بلخ بامی فرستادشان/بسی پند و اندرزها دادشان-
گزین کرد دیگر سپه سی هزار/سواران گرد از در کارزار-
بجیحون فرستاد تا بگذرند/بکشتی رخ آب را بسپرند-
بدان تا شب تیره بی ساختن/ز ایران نیاید یکی تاختن-
فرستاد بر هر سوی لشکری/بسی چاره‌ها ساخت از هر دری-
قراخان که او بود مهتر پسر/بفرمود تا رفت پیش پدر-
ز چندان سپه نیمه او را سپرد/جهاندیده و نامداران گرد-
بفرمودتا در بخارا بود/بپشت پدر کوه خارا بود-
دمادم فرستد سلیح و سپاه/خورش را شتر نگسلاند ز راه-
سپه را ز بیکند بیرون کشید/دمان تالب رود جیحون کشید-
سپه بود سرتاسر رودبار/بیاورد کشتی و زورق هزار-
بیک هفته بر آب کشتی گذشت/سپه بود یکسر همه کوه ودشت-
بخرطوم پیلان و شیران بدم/گذرهای جیحون پر از باد و دم-
ز کشتی همه آب شد ناپدید/بیابان آموی لشکر کشید-
بیامد پس لشکر افراسیاب/بر اندیشهٔ رزم بگذاشت آب-
سپهدار خود دیده بد روزگار/نرفتی بگفتار آموزگار-
بیاراست قلب و جناح سپاه/طلایه که دارد ز دشمن نگاه-
همان ساقه و جایگاه بنه/همان میسره راست با میمنه-
بیاراست لشکر گهی شاهوار/بقلب اندرون تیغ زن سی هزار-
نگه کدر بر قلبگه جای خویش/سپهبد بد و لشکر آرای خویش-
بفرمود تا پیش او شد پشنگ/که او داشتی چنگ و زور نهنگ-
پشنگست نامش پدر شیده خواند/که شیده بخورشید تابنده ماند-
ز گردان گردنکشان صد هزار/بدو داد شاه از در کارزار-
همان میسره جهن را داد و گفت/که نیک اخترت باد هر جای جفت-
که باشد نگهبان پشت پشنگ/نپیچد سر ار بارد از ابر سنگ-
سپاهی بجنگ کهیلا سپرد/یکی تیزتر بود ایلای گرد-
نبیره جهاندار فراسیاب/که از پشت شیران ربودی کباب-
دو جنگی ز توران سواران بدند/بدل یک بیک کوه ساران بدند-
سوی میمنه لشکری برگزید/که خورسید گشت از جهان ناپدید-
قراخان سالار چارم پسر/کمر بست و آمد بپیش پدر-
بدو داد ترک چگل سی هزار/سواران و شایستهٔ کارزار-
طرازی و غزی و خلخ سوار/همان سی هزار آزموده سوار-
که سالارشان بود پنجم پسر/یکی نامور گرد پرخاشخر-
ورا خواندندی گو گردگیر/که بر کوه بگذاشتی تیغ و تیر-
دمور و جرنجاش با او برفت/بیاری جهن سرافراز تفت-
ز گردان و جنگ آوران سی هزار/برفتند با خنجر کارزار-
جهاندیده نستوه سالارشان/پشنگ دلاور نگهدارشان-
همان سی هزار از یلان ترکمان/برفتند با گرز و تیر و کمان-
سپهبد چو اغریرث جنگجوی/که با خون یکی داشتی آب جوی-
وزان نامور تیغ زن سی هزار/گزین کرد شاه از در کارزار-
سپهبد چو گرسیوز پیلتن/جهانجوی و سالار آن انجمن-
بدو داد پیلان و سالارگاه/سر نامداران و پشت سپاه-
ازان پس گزید از یلان ده هزار/که سیری ندادند کس از کارزار-
بفرمود تا در میان دو صف/بآوردگاه بر لب آورده کف-
پراگنده بر لشکر اسب افگنند/دل و پشت ایرانیان بشکنند-
سوی باختر بود پشت سپاه/شب آمد به پیلان ببستند راه-

.................................... .......................................
پ ن:
* اغریرث پیشتر کشته شده است!!

بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد