برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

در شاهنامه، نیا هم به مفهوم پدر بزرگ و هم دایی به شمار می آید.

و.ک(070) 

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
در شاهنامه، نیا هم به مفهوم پدر بزرگ و هم دایی به شمار می آید.
***
نیا، پدر بزرگ، نیاکان، جد:

جهاندار هوشنگ با رای و داد/به جای نیا تاج بر سر نهاد-
هوشنگ پسر سیامک به جای کیومرث (پدر بزرگ)، تاج بر سر نهاد.
&&&
به مرد اندرون چند گه فیلقوس/به روم اندرون بود یک چند بوس- 
سکندر به تخت نیا برنشست/بهی جست و دست بدی را ببست-
اسکندر پسر دارا، به تخت فیلیپ، فیلیپس، فیلقوس(پدر بزرگ مادری) بر نشست. 
&&&

 چو بهمن به تخت نیا بر نشست/کمر با میان بست و بگشاد دست-
بهمن(اردشیر دراز دست) پسر اسفندیار، بر تخت گشتاسب(پدر بزرگ) نشست.

&&&


منوچهر به  فریدون:

بینداختم چون یکی اژدها/بریدم سرش از تن بی بها-
فرستادم اینک به نزد نیا/بسازم کنون سلم را کیمیا-

منوچهر سر بریده ی تور را نزد نیا(پدر بزرگ) فریدون می فرستد.

فریدون، نیای منوچهر ست.

&&&


موبدان، به سام نریمان:

که ضحاک، مهراب را بُد نیا/دل شاه ازیشان پر از کیمیا-

ضحاک، نیا ی مهراب کابلی ست.

&&&

اردشیر ساسان(اردشیر بابکان) به شهرگیر: 
 چنین گفت پس شاه با پهلوان/که ایدر همی باش روشن روان-
 من اکنون بسازم یکی کیمیا/چو اسفندیار آنک بودم نیا-

اسفندیار جد  بزرگ اردشیر ساسان(اردشیر بابکان)  
&&&

رستم:
 دگر سام کو بود ما را نیا/ببرد از جهان دانش و کیمیا-
سام نیای رستم ست.
&&&

اسفندیار:
چنین گفت کاین کین خون نیاست/کزو شاه را دل پر از کیمیاست-
و
سرانشان ببرم به کین نیا/پدید آرم از هر دری کیمیا-
 همه گورشان کام شیران کنم/به کام دلیران ایران کنم-
لهراسب (پدر بزرگ) اسفندیار.
&&&
دوان اورمزد از میانه برفت/به پیش جهاندار چون باد تفت-
ز پیش نیا زود برداشت گوی/ازو گشت لشکر پر از گفت وگوی-
و
سر خرد کودک بیاراستند/بس از گنج در و گهر خواستند-
همی ریخت تا شد سرش ناپدید/تنش را نیا زان میان برکشید-
اردشیر ساسانیان(اردشیر بابکان)، پدر بزرگ اورمزد شاپور اردشیر

&&&

 نیا، خال، خالو، دایی:
 به سهراب آگاهی آمد ز راه/ز هومان و از بارمان و سپاه-
 پذیره بشد با نیا همچو باد/سپه دید چندان دلش گشت شاد-

سهراب با ژنده رزم(برادر تهمینه) پذیرا شد.

ژنده رزم دایی سهراب ست.

&&&


مادر سیاوش به کیکاووس:

نیایم سپهدار گرسیوزست/بران مرز خرگاه او مرکزست-

گرسیوز، دایی مادر سیاوش  ست.

&&&


شیده یا پشنگ افراسیاب، دایی کیخسرو:

چنین گفت کین شیده خال منست/ببالا و مردی همال منست-
و
بخندید خسرو ز کار نیا/ازان جستن چاره و کیمیا-
ازان پس چنین گفت کافراسیاب/پشیمان شدست از گذشتن ز آب-

بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد