برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
(132) - مترادف ِ اصطلاح ِ "سخن گفتن بی سر و ته، هجو و لغو گویی" در شاهنامه ی فردوسی.
***
ردّ ِ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه در شاهنامه.
***
نشستند و جستند هرگونه رای/سخن را نه سر بود پیدا نه پای-
و
چو بشنید ازو آسیابان سخن/نه سردید از آن کار پیدانه بن-
و
فرستاده آمد دلی پر سخن/سخن را نه سر بود پیدا نه بن-
و
بدو گفت اگر راست گویی سخن/ز کژی نه سر یابم از تو نه بن-
و
چو خراد برزین شنید این سخن/نه سر دید پیمان او را نه بن-
و
چو بشنید از آن نامداران سخن/نه سردید آن را به گیتی نه بن-
و
همه راستی خواستم زین سخن/به کژی نه سر بود پیدا نه بن-
و
سرانجام ازین بگذراند سخن/نه سر بینم این کار او را نه بن-
و
نشستند و جستند هرگونه رای/سخن را نه سر بود پیدا نه پای-
و
چنین داد پاسخ که من زین سخن/نه سر نیک بینم بلا را نه بن-
و
ازین در کجا گفت یارم سخن/نه سر باشد این آرزو را نه بن-
و
تو گفتی که با ما نگفت این سخن/نه سر بود ازان کار هرگز نه بن-
بهادر امیرعضدی