برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نمود ِ مصداق مستی و راستی در واکنش مهراب کابلی، پس از دیدن دختر زاده اش رستم.
***
مهراب حرف دل و احساسش را در عالم مستی به زبان میراند و گردن فرازی می کند:
همی خورد مهراب چندان نبید/که چون خویشتن کس به گیتی ندید-
همی گفت نندیشم از زال زر/نه از سام و نز شاه با تاج و فر-
من و رستم و اسب شبدیز و تیغ/نیارد برو سایه گسترد میغ-
کنم زنده آیین ضحاک را/به پی مشک سارا کنم خاک را-
پر از خنده گشته لب زال و سام/ز گفتار مهراب دل شادکام-
بهادر امیرعضدی