برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
(147) - مترادف اصطلاحِ "دل شیر داشتن" در شاهنامه ی فردوسی.
***
ردّ ِ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه در شاهنامه.
***
اصطلاح "دل شیر داشتن":
***
به بالین شیر آمدن، نماد و نشانگان بی پروایی و گستاخی ناباورانه:
پس آن دختران جهاندار جم/به نرگس گل سرخ را داده نم-
گشادند بر آفریدون سخن/که نو باش تا هست گیتی کهن-
چه اختر بُد این از تو ای نیکبخت/چه باری ز شاخ کدامین درخت-
که ایدون به بالین شیرآمدی/ستمکاره مرد دلیر آمدی-
چه مایه جهان گشت بر ما ببد/ز کردار این جادوی بیخرد-
ندیدیم کس کاین چنین زهره داشت/بدین پایگه از هنر بهره داشت-
افراسیاب از شبیخون زدن رستم به توران زمین می گوید:
ز هنگام رزم منوچهر باز/نبد دست ایران بتوران دراز-
شبیخون کند تا در خان من/از ایران بیازند بر جان من-
دلاور شد آن مردم نادلیر/گوزن اندر آمد ببالین شیر-
برین کینه گر کار سازیم زود/وگرنه برآرند زین مرز دود-
بزرگمهر به کسرا نوشین روان:
چنین داد پاسخ که در خان تو/میان بتان شبستان تو-
بفرمای تا پیش تو بگذرند/پی خویشتن بر زمین بسپرند-
بپرسیم زان ناسزای دلیر/که چون اندر آمد به بالین شیر-
بهادر امیرعضدی