و.ک(057)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
#کندز،#کندوز،# قندوز یا #بیکند(بیکُند) در شاهنامه
***
جهانجوی پر دانش افراسیاب/نشسته به
کندز بخورد و بخواب-
نشست اندران مرز زان کرده بود/که
کندز فریدون برآورده بود-
برآورده در
کندز آتشکده/همه زند و استا بزر آژده-
ورا نام
کندز بدی پهلوی/اگر پهلوانی سخن بشنوی-
کنون نام
کندز به
بیکند گشت/زمانه پر از بند و ترفند گشت-
نبیره فریدون بد افراسیاب/ز
کندز برفتن نکردی شتاب-
بیکند:
قراخان که او بود مهتر پسر/بفرمود تا رفت پیش پدر-
سپه را ز
بیکند بیرون کشید/دمان تالب رود جیحون کشید-
و
سپهدار ترکان به
بیکند بود/بسی گرد او خویش و پیوند بود-
و
سپه را ز
بیکند بیرون کشید/دمان تالب رود جیحون کشید-
بهادر امیرعضدی