برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

آرایش نظامی، در جنگ های بزرگ ِ شاهنامه - بخش سیزدهم

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
#آرایش نظامی، در جنگ های بزرگ ِ شاهنامه - بخش سیزدهم.
***
آرایش نظامی سپاه ارجاسب  در برابر سپاه گشتاسب:    

پس ارجاسپ شاه دلیران چین/بیاراست لشکرش را همچنین-
جدا کرد از خلخی سی هزار/جهان آزموده نبرده سوار-
فرستادشان سوی آن بیدرفش/که کوس مهین داشت و رنگین درفش-
بدو داد یک دست زان لشکرش/که شیر ژیان نامدی همبرش-
دگر دست را داد بر گرگسار/بدادش سوار گزین صدهزار-
میان گاه لشکرش را همچنین/سپاهی بیاراست خوب و گزین-
بدادش بدان جادوی خویش کام/کجا نام خواست و هزارانش نام-
خود و صدهزاران سواران گرد/نموده همه در جهان دستبرد-
نگاهش همی داشت پشت سپاه/همی کرد هر سوی لشکر نگاه-
پسر داشتی یک گرانمایه مرد/جهاندیده و دیده هر گرم و سرد-
سواری جهاندیده نامش کهرم/رسیده بسی بر سرش سرد و گرم-
مران پور خود را سپهدار کرد/بران لشکر گشن سالار کرد-

آرایش سپاه ارجاسب:
در گنج بگشاد و روزی بداد/بزد نای رویین بنه بر نهاد-
بخواند آن زمان مر برادرش*1 را/بدو داد یک دست لشکرش را-
باندیرمان داد دست دگر/خود اندر میان رفت با یک پسر*2-
یکی ترک بد نام او گرگسار/گذشته بروبر بسی روزگار-
سپه را بدو داد اسپهبدی/تو گفتی نداند همی جز بدی-
چو غارتگری داد بر بیدرفش/بدادش یکی پیل پیکر درفش-
یکی بود نامش خشاش دلیر/پذیره نرفتی ورا نره شیر-
سپه دیده بان کردش و پیش رو/کشیدش درفش و بشد پیش گو-
دگر ترک بد نام او هوش دیو/پیامش فرستاد ترکان خدیو-
نگه دار گفتا تو پشت سپاه/گر از ما کسی باز گردد به راه-
هم آنجا که بینی مر او را بکش/نگر تا بدانجا نجنبدت هش-
بران سان همی رفت بایین خشم/پر از خون شده دل پر از آب چشم-
همی کرد غارت همی سوخت کاخ/درختان همی کند از بیخ و شاخ-
در آورد لشکر به ایران زمین/همه خیره و دل پراگنده کین-
..............................................................................
پ ن:
*1: کهرم و اندمان یا اندیرمان، برادران ارجاسب جهن:
 برادر بد او را دو آهرمنان/یکی کهرم و دیگری اندمان -

 کهرم، پسر و نیز برادر ارجاسب:
ز کهرمش کهتر پسر بد چهار/بنه بر نهادند و شد پیش بار -


بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد