برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

کیخسرو آرمانی، آرمانگرای مرگ گزین- اسفندیار آیینی، آیین گرای مرگ گریز، کنشگران آوردگاه زندگی.

و.ک(052)

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
کیخسرو آرمانی، آرمانگرای مرگ گزین-  اسفندیار آیینی، آیین گرای مرگ گریز، کنشگران آوردگاه زندگی.
***
اسفندیار آیین گرا، کنشگر در راه ترویج و تحکیم دین بهی، بر خلاف کیخسرو، با زور می خواهد راه و مسیرش را با به بند کشیدن رستم، باز کند و پیش ببرد و بفرجام با فرجام شوم و مرگ خود، به دست همان رستم روبرو میشود. رستم ِ دست نایافتنی، مرگ را به "اسفندیار مرگ گریز" تحمیل میکند:
اسفندیار به رستم:
تو امروز می خور که فردا به رزم/بپیچی و یادت نیاید ز بزم-
چو من زین زرین نهم بر سپاه/به سر بر نهم خسروانی کلاه-
به نیزه ز اسپت نهم بر زمین/ازان پس نه پرخاش جویی نه کین-
دو دستت ببندم برم نزد شاه/بگویم که من زو ندیدم گناه-

فرجام شوم اسفندیار:
 تهمتن گز اندر کمان راند زود/بران سان که سیمرغ فرموده بود-
بزد تیر بر چشم اسفندیار/سیه شد جهان پیش آن نامدار-
 نگون شد سر شاه یزدان پرست/بیفتاد چاچی کمانش ز دست-
 هم انگه سر نامبردار شاه/نگون اندر آمد ز پشت سیاه-

ولی کیخسرو آرمانگرا، با هدف کین خواهی و نه کین جویی خون سیاوش مظهر پاکی و راستی، و گسترش داد و چیره ساختن پاکی و راستی بر پلیدی و نا راستی، می کوشد و به فرجام، "کیخسرو مرگ گزین" مرگ یا عروج خود خواسته و خود انگیخته ی خود را بر می گزیند:
کیخسرو با کشته شدن افراسیاب به کین خواهی سیاووش، در راستای وفای به عهد خود، "نیاسود و نگشاد هرگز کمر" و بر سر پیمان ماند و با مرگ افراسیاب، پیمان را بجا آورده شده و پایان یافته می بیند.

مرگ افراسیاب به دست کیخسرو:

کنون روز بادافره ایزدیست/مکافات بد را ز یزدان بدیست -

بشمشیر هندی بزد گردنش/بخاک اندر افکند نازک تنش -
 تهی ماند زو گاه شاهنشهی/سر آمد بر او روزگار مهی -

بنیروی یزدان پیروزگر/نیاسود و نگشاد هرگز کمر-
 روان سیاوش را زنده کرد/جهان را بداد و دهش بنده کرد-

مرگ گزینی کیخسرو:
 به ایرانیان گفت پیروز شاه/که بدرود باد این دل افروز گاه-
چو من بگذرم زین فرومایه خاک/شما را بخواهم ز یزدان پاک-
بپدرود کردن رخ هر کسی/ببوسید با آب مژگان بسی-
یلان را همه پاک در بر گرفت/بزاری خروشیدن اندر گرفت-

عروج کیخسرو:
 بدان مهتران گفت زین کوهسار/همه باز گردید بی شهریار -
 ز با من شدن راه کوته کنید/روان را سوی روشنی ره کنید -

 چو از کوه خورشید سر برکشید/ز چشم مهان شاه شد ناپدید-
ببودند ز آن جایگه شاه جوی/به ریگ بیابان نهادند روی-
ز خسرو ندیدند جایی نشان/ز ره بازگشتند چون بیهشان-
همه تنگ دل گشته و تافته/سپرده زمین شاه نایافته-

بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد