برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

عرفان شرقی و شاهنامه - بخش چهارم - 2 - دوگانگی(پارادوکس) ِ عرفان کیخسرو و "پراگماتیسم" تنیده با مدارا و روا داری زال و رستم

عرفان شرقی و شاهنامه - بخش چهارم - 2 - دوگانگی(پارادوکس) ِ عرفان کیخسرو و "پراگماتیسم" تنیده با مدارا و روا داری زال و رستم

***

نقل از:

عرفان شرقی و شاهنامه - بخش چهارم - 1 - دوگانگی(پارادوکس) ِ عرفان کیخسرو و "پراگماتیسم" تنیده با مدارا و روا داری زال و رستم

&&&&&&

ضمن سپاس از توجه و نقد ایشان، جا دارد که ازین دست پرسش ها و به چالش کشیدن ها سپاسگزار بود و استقبال کرد.

متن ِ نقد:

اطلاق عنوان"رفتارعرفانی" به کارکیخسرو،در وانهادن قدرت سیاسی و نظامی مطلق،(داوریِ فریفته صورت ظاهریک کرداراست) (؟؟) ؛ نتیجه گیری (کاملا ناسنجیده) (؟؟) که هم به دور از (نهاده ها و باورهای عرفانی) (؟؟) ست،و هم بیگانه با (موقعیت خاص کیخسرو درپایان دوره یِ اساطیریِ سه هزارساله یِ آمیختگی و نیز رو به پایان نهادن دوره حماسه است) (؟؟).

باید توجه داشت که کارکیخسرو-و نیز آن پهلوانان فروتپیده درسپیدی برف-دنیاگریزی(آنسان که عارفان بدان باورداشته اند) (؟؟)نیست.
آن (پلشتیِ ذاتی که عارف در "دنیای دون" می دیده است) (؟؟)،فرسنگ ها دوراز آن کردارِ گیتی مدار است که ایرانیان، دردوره (حماسه ایرانی،ازکین ایرج،تابه تاراندن افراسیابِ خشمِ خونریز و آسودگی ایرانزمین وایرانیان از دشمن بیرونی،درکامجویی از گیتی داشته اند.) (؟؟)
حذف خاندان رستم درپیِ مرگ اسفندیار،به نوعی تکمیل کننده یِ کارِ جهان وانهادنِ کیخسرو است.
(پیوسته ازیادنباید برد که حماسه ایرانی درگوهر خویش،جهان بینی کاملا متفاوت و متعارض با عرفان دارد.) 

&&&&&&


پاسخ به نقد ایشان:

بله، براووو، آفرین بر شما. به درستی. گمان بنده هم، به نوعی برهمین(پیوسته ازیادنباید برد که حماسه ایرانی درگوهر خویش،جهان بینی کاملا متفاوت و متعارض با عرفان دارد.) راستاست.

در حاشیه، کاش میشد کاتولیک تر از پاپ نمی بودیم و واقعیت ها را فراتر و جدا از خواست، طلب، آرمان و آرزوهامان می دیدیم و جایی هم برای دید و دیدگاه های متفاوت از دید و دیدگاه خودمان قایل می شدیم.

در ابتدا، به طرح پرسش هایی که از دل این پاسخ پر شور و پر حرارت که از دوست رنجیده خاطر و دلخور از متن بنده برآمده می پردازم:

پرسش 1: (داوریِ فریفته، صورت ِ ظاهر ِ یک کرداراست). ؟!؟! حیران مانده ام که این داوری شما از متن خود را چگونه محک بزنم و "چسان داوری کنم" و مبنای این داوری شما را بر چه بنیاد استوار ببینم.
2- چرا (کاملا ناسنجیده)؟
3- (نهاده ها و باورهای عرفانی)، کدامند؟
 4- (موقعیت خاص کیخسرو درپایان دوره یِ اساطیریِ سه هزارساله یِ آمیختگی و نیز رو به پایان نهادن دوره حماسه است)، چه وجهی و چه سنخیت و موضوعیتی با این کنش روحی - روانی "زمین گذاری و آسمان گزینی" کیخسرو دارد.
5 - (پلشتیِ ذاتی که عارف در "دنیای دون" می دیده است)، این عبارت، به تعبیری و تا حدودی درست ست. عرض بنده، دلخوری زال و عصبانیت سپاهیان ایرانی از کیخسرو هم همینست که چرا کیخسرو(حماسه ایرانی،ازکین ایرج،تابه تاراندن افراسیابِ خشمِ خونریز و آسودگی ایرانزمین وایرانیان از دشمن بیرونی،درکامجویی از گیتی داشته اند.) را وامی نهد و به آسمان پناه می برد.

روی برتافتن سپاهیان از کیخسرو:
همه پهلوانان ز نزدیک شاه / برون آمدند از غمان جان تباه -
بگفتند با زال و رستم که شاه / بگفتار ابلیس گم کرد راه -

اندرز سرزنش آمیز زال به کیخسرو:
چو بشنید زال این سخن بردمید/یکی باد سرد از جگر برکشید-
بایرانیان گفت کین رای نیست/خرد را بمغز اندرش جای نیست-
که تا من ببستم کمر بر میان/پرستنده‌ام پیش تخت کیان-
ز شاهان ندیدم کسی کین بگفت/چو او گفت ما را نباید نهفت-
نباید بدین بود همداستان/که او هیچ راند چنین داستان-
مگر دیو با او هم‌آواز گشت/که از راه یزدان سرش بازگشت-
فریدون و هوشنگ یزدان پرست/نبردند هرگز بدین کار دست-
بگویم بدو من همه راستی/گر آید بجان اندرون کاستی-
چنین یافت پاسخ ز ایرانیان/کزین سان سخن کس نگفت از میان-
همه با توایم آنچ گویی بشاه/مبادا که او گم کند رسم و راه-

و پرسشی بیرون از متن شما:
1 - در قبال نقد یا پرسش، یا به چالش کشیدن متن ِ خود، از طرف شما، چه را باید پاسخ دهم؟؟؟
2 - اگر متن بنده را، یا بخش ها یا پاراگراف هایی از متن بنده را اشتباه و ناراست و نا روا می بینید، بسیار خوب. حرفی نیست. "حق ِ شماست".
 در مقابل، خواستار "بدیل و جایگزینی درست، راست و روا بودن من از شما" نیز، "حق منست".
در انتظار بدیل و جایگزین شسته رفته و ناب شما هستم.
بنده بسیار بسیار سپاسمند و وامدار اینگونه بذل ِ توجه، کنشگری نقدانه و به چالش کشیدن ها هستم.
سپاس از مهر و توجه شما. 

ارادتمند شما بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد