برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

حاشیه ای بر مواردی از متنی درج شده از جناب فریدون جنیدی در گفتگو با "ایسنا"

و.ک(010)

درد نامه ای از سر ِ رنجیدگی خاطر.


***


حاشیه ای بر مواردی از متنی درج شده از جناب فریدون جنیدی در گفتگو با "ایسنا"


***

*فریدون جنیدی با اشاره به بیت‌های ‌مشهور منسوب به فردوسی درباره آن‌ها توضیحاتی می‌دهد و می‌گوید از فردوسی نیستند.

این شاهنامه‌پژوه و استاد زبان‌های باستانی در گفت‌وگو با ایسنا درباره بیت «بسی رنج بردم در این سال سی/ عجم زنده کردم بدین پارسی» و انتساب آن به فردوسی می‌گوید: این بیت به چند دلیل از آن فردوسی نیست؛ دلیل نخست این‌که «سال سی» در زبان فارسی نادرست است، قانون زبان فارسی این دو واژه را  پس و پیش درست می‌داند و درست آن «سی سال» است. شما با هیچ ایرانی‌ای روبه‌رو نمی‌شوید که به جای پنج مرد و سه‌ زن بگوید «مرد پنج» یا «زن سه». در سرتاسر ادب فارسی چنین چیزی نیست.

دلیل نخست این‌که «سال سی» در زبان فارسی نادرست است.

((دلیل نخست بسیار سست و بی پایه ست. چرا که امری بدیهی را از جایگاه موجه ِ خودش بیرون کشیده و درجایی ناموجه و بی ارتباط نشانده. این شیوه نگارش فردوسی در حول و حوش عدد و شمار، چندین بار و در چندین جای دیگر هم بکار برده شده. چنانچه این مورد را وارد و صائب بدانیم و معیاری برای حذف بیت بدانیم بیت های دیگری هم نیز می بایستی از شاهنامه طرد شوند.

بیت های:

نبیند کسی نامهٔ پارسی

نوشته به ابیات صدبار سی

 

و

ز رومی و از مصری و پارسی

فزون بود مرد از چهل بار سی

 

و

نه تازی چنین کرد ونه پارسی

اگر بشمری سال صدبار سی


 و

چو من باشم و نامور یار سی

زره دار با خنجر پارسی

 

و

ز سیمین و زرین شتر بار سی

طبقها و از جامهٔ پارسی

 

و

درازی و پهناش سی بار سی

بود گر بپیمایدش پارسی

 

و

برین سان همی راند فرسنگ سی

پس پشت او قارن پارسی

 

و

کنون از مداین سخن نو کنم

صفتهای ایوان خسرو کنم

چنین گفت روشن دل پارسی

که بگذاشت با کام دل چار سی

که خسرو فرستاد کسها بروم

به هند و به چین و به آباد بوم


سخن را چو بگذاشتم سال بیست

بدان تا سزاوار این رنج کیست

چو شد پادشاهیش بر سال بیست

یکی کم برو زندگانی گریست

 

سرافراز گردی و مردی دویست

بدو داد و گفتش که ایدر مایست

 

 

ز اصطخر مهرآذر پارسی/بیامد به درگاه با یار سی -


به باور بنده این مورد نخست هیچ دَخلی به دستور زبان فارسی ندارد.))

 

عجم لقبی است که اعراب به ما داده‌اند به معنای گنگ، بی‌خرد و لال، چطور ممکن است نماد ِ بزرگ ِ فرهنگ ایران، فردوسی،  ایرانیان را عجم بنامد؟

 

((استحکامی درین دلیل نیز یافت نمی شود. و سست تر از دلیل اول به چشم می آید.

برای تفهیم اینکه عجم زنده کردم با "بار ِ کنایی"ِ پارسی ها را هویتی دوباره بخشیدم با این پارسی گویی. زبان یا گویش عربی یا تازی غالب را پس زدم و به پارسیانی که در مکاتبات و مراسلات و محاورات ِ عامیانه و دیوانی، عجم نامیده شده بود را به پارسی برگرداندم.

دکتر خالقی مطلق نیز بیت هایی را الحاقی دانسته اند و گاه واژه ها یا بیت ها  یا ... الحاقی، غیر مستند، نا ... دانسته اند و احتمالا همین بیت اخیر را نیز. ولی ایشان در تحقیق و پژوهش هاشان ثبات رویه و سبک و سیاق و روشی معین دارند و موارد را بر مبنای میانگین هر واژه یا بیت در چندین شاهنامه ی برابر هم نهاده و بر مبنای فاکت های مستند و مشخص نتیجه گیری کرده و به فرجام، واژه یا بیتی را الحاقی یا ... برآورد کرده اند.

دکتر خالقی، روال و شیوه ی تحقیق شان، بر مبنای سلیقه و ذائقه شخصی نیست. اگر همین بیت را الحاق دانسته و مقبول نمی بیند. دست کم با این دست دلیل های سست، نامعقول ندانسته اند.))

 

فریدون جنیدی درباره چرایی شهرت این بیت به نام فردوسی می‌گوید: این از نادانی، بدبختی و تیره‌روزی ماست؛  تیره‌روز ملتی که به خود واژه فروتن می‌دهد اما فرزندانش معنای این واژه را درک نکرده و آن را دگرگون می‌کنند. ما به راه نیک و گسترده نیاکان‌مان نرفتیم. متأسفم.

((این پاراگراف اخیر، حقیقتا چه پیوند و ارتباطی با "به خود واژه ی فروتن میدهد" و درک نکردن "معنای واژه" دارد و "راه نیک و گسترده نیکان مان" عبارتی کنگ، نامشخص و سر در گم.))   

او همچنین درباره بیت «چون ایران نباشد تن من مباد/ بدین بوم و بر زنده یک تن مباد»

((این مورد، سایر شاهنامه پژوهان نیز همین را گفته اند))

نیز با اشاره به گستره ایران در گذشته و با بیان این‌که تا یک قرن پیش، بیش از یک میلیارد جمعیت داشتیم که به زبان فارسی صحبت می‌کردند می‌گوید: این‌ها را استعمار انگلیس و روسیه از ما گرفتند و کشورهای مختلف درست کردند، اگر کشورمان را کوچک می‌دانیم علت این است که خودمان خرد و کوچک شده‌ایم،

((چه کس یا کسانی کشور را کوچک دانسته اند؟ چه ادعای بر خورنده و گزنده ای. بر چه مبنایی همچنین حکمی صادر می شود؟))

از بس استعمارگران ما را کوبیده‌اند آن‌هم زمانی که ما مدت طولانی‌ای حکومت ایرانی نداشتیم، حدود ۱۰۰۰  سال حکومت ایرانی نداشتیم تا رسیدیم به رضاشاه پهلوی که او سوادی نداشت و همه امکانات را به فروغی داده بود، فروغی هم خدمتگزار شناخته‌شده انگلیس در ایران و خاورمیانه بود

 ((بیسوادی رضا شاه، امکانات فروغی ؟؟ ابهام در رشته و نخ تسبیح ارتباط این دو موضوع با چو ایران نباشد؟؟)).

دانشگاه ما که به نقشه فروغی و چهار فراماسون دیگر ساخته شد، در هیچ منظری رو به فرهنگ ایران نمی‌کند. ((؟؟)) ما می‌دانیم جبر از خیام آغاز شده البته نه به معنای زور به معنای جبران «ax+bx=c» ((؟؟)) این جبران است. اما امروزه ما خیال می‌کنیم جبر یعنی زور، ۶۰۰ سال پورسینای ما بزرگ‌ترین پزشک جهان بود. زمانی که استعمار و دشمنان ایران بیدار شدند، دیدند که نمی‌شود این‌طور باشد بنابراین شروع کردند به کوبیدن او. حالا در دانشگاه ما هیچ درسی از  ابن‌سینا داده نمی‌شود. در دوره حکومت پهلوی هم با این‌که ظاهرا ایرانی بودند، کار در دست نوکران انگلیس بود که ایران و ایرانیان را از حقیقت و واقعیت خود دور کردند.

 (("ایجاب" ِ علامت پرسش؟؟؟، تعجب و تحیّر گذاشتن ته ِ تک تک این عبارت ها و جمله بندی ها واجب و ضرور به نظر می آید)).

***

((ما باقی متن نیز خود حدیث مفصل بخوان ...))  


((برداشت بنده ازین متن ِ جناب فریدون جنیدی:

پراکندگی در متن، شاخه به شاخه شدن، عدم ثبات رویه، سلیقه ای و غیر فنی و غیر ِ آکادمیک برخورد کردن، در هم تنیدن موارد غیر مرتبط باهم، چاشنی کردن بلا وجه و نا موجهه موارد تاریخی، سیاسی و ...))

((و به فرجام، چه بسا همین بیت های صد در صد یا احتمالا الحاقی و "دور انداختنی"، وصفی ناب از آمال، آرزو، خواست و باورهای رویا گونه ی همگان بوده و مورد اقبال همگان قرار گرفته اند تا بدانجا که به بیتهای غیر الحاقی شاهنامه تنه زده و پیشی گرفته اند. و از دیگر سو، اصلا و اساساّ چه اصراریست که رگ ِ خواب ِ باوری شبهه ناک و هرچند هم عامیانه را قلقلک دهیم و به سُخره بگیریم و مردمان را به "نا رفتگان به راه پیشینیان" و "خرد و کوچک" و "نادان، بدبخت و تیره روز" بدانیم و بنامیم.))  

 

من ۳۰ سال کار کردم و شاهنامه را ویرایش کردم، ویرایش به معنای زیباتر کردن چیزی با کم‌کردن آن؛((؟؟)) من ۳۰ ‌سال عمر فرخنده داشتم که شاهنامه را از ابیاتی که در طول هزار سال به آن افزوده شده بود، ویرایش کردم

((این چه زیبا سازی ست که "با کم کردن" در حد و قواره ی سلاخی کردن ِ شاهنامه طی "مدت 30 سال" آزگار با "تلاش و پایمردی" صورت وقوع به خود گرفته و 40 , 50 هزار بیت از شاهنامه، تار و مار می شود)).

........................

 بهادر امیرعضدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد