برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
راز ِ خوف انگیز و مبهم ِ رابطه ی ژرف ِ مردمان زمینی شاهنامه با آسمان - بخش اول
***
در شاهنامه، آسمان، همیشه راز دار مردم، سپاهیان، گردان، پهلوانان و شاهان بوده . آسمانی که رحمت و برکت را ، ادبار و نکبت را ره آورد او می بینند .
آسمانی که بی اراده ی زمینیان، خشم رعد آسا و تندر ِ غضبش را بدر قه ی راه ِ باران برکت زا و رحمت آورش می سازد.
***
آسمان، ماوای دادار و سنگ صبور مردمان:
فریدون،
پس آنگه سوی آسمان کرد روی/که ای دادگر داور راست گوی-
تو گفتی که من دادگر داورم/به سختی ستم دیده را یاورم-
همم داد دادی و هم داوری/همم تاج دادی هم انگشتری-
رستم:
همی راند تیر گز اندر کمان/سر خویش کرده سوی آسمان-
همی گفت کای پاک دادار هور/فزایندهٔ دانش و فر و زور-
همی بینی این پاک جان مرا/توان مرا هم روان مرا-
که چندین بپیچم که اسفندیار/مگر سر بپیچاند از کارزار-
تو دانی که بیداد کوشد همی/همی جنگ و مردی فروشد همی-
به بادافره این گناهم مگیر/توی آفرینندهٔ ماه و تیر-
کیومرث:
کی نامور سر سوی آسمان/برآورد و بدخواست بر بدگمان-
بر آن برترین نام یزدانش را/بخواند و بپالود مژگانش را-
وزان پس به کین سیامک شتافت/شب و روز آرام و خفتن نیافت-
آسمان راز دار مردمان:
ستاره شناسان به روز دراز/همی ز آسمان بازجستند راز-
بدیدند و با خنده پیش آمدند/که دو دشمن از بخت خویش آمدند-
به سام نریمان ستاره شمر/چنین گفت کای گرد زرین کمر-
ترا مژده از دخت مهراب و زال/که باشند هر دو به شادی همال-
بهادر امیرعضدی