برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

(162) - مترادف اصطلاحِ "خدا روزیت رو جایی دیگه حواله کنه" در شاهنامه ی فردوسی

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
(162) - مترادف اصطلاحِ "خدا روزیت رو جایی دیگه حواله کنه" در شاهنامه ی فردوسی.

چنین بود و روزی نبودت ز من

***
ردّ ِ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه در شاهنامه.
***
خدا روزیت رو جایی دیگه حواله کنه:
بخندید بسیار گرد آفرید/به باره برآمد سپه بنگرید-
چو سهراب را دید بر پشت زین/چنین گفت کای شاه ترکان چین-
چرا رنجه گشتی کنون بازگرد/هم از آمدن هم ز دشت نبرد-
بخندید و او را به افسوس گفت/که ترکان ز ایران نیابند جفت-
چنین بود و روزی نبودت ز من/بدین درد غمگین مکن خویشتن-

بهادر امیرعضدی

بزرگ‌منشی سهراب و امان دادن به هجیر گودرز

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
بزرگ‌منشی سهراب و امان دادن به هجیر گودرز:
چو سهراب جنگ آور او را بدید/برآشفت و شمشیر کین برکشید-
ز لشکر برون تاخت برسان شیر/به پیش هجیر اندر آمد دلیر-
چنین گفت با رزم دیده هجیرکه تنها به جنگ آمدی خیره خیر-
چه مردی و نام و نژاد تو چیست/که زاینده را بر تو باید گریست-
هجیرش چنین داد پاسخ که بس/به ترکی نباید مرا یار کس-
هجیر دلیر و سپهبد منم/سرت را هم اکنون ز تن برکنم-
فرستم به نزدیک شاه جهان/تنت را کنم زیر گل در نهان-
بخندید سهراب کاین گفت وگوی/به گوش آمدش تیز بنهاد روی-
چنان نیزه بر نیزه برساختند/که از یکدگر بازنشناختند-
یکی نیزه زد بر میانش هجیر/نیامد سنان اندرو جایگیر-
سنان باز پس کرد سهراب شیر/بن نیزه زد بر میان دلیر-
ز زین برگرفتش به کردار باد/نیامد همی زو بدلش ایچ یاد-
ز اسپ اندر آمد نشست از برش/همی خواست از تن بریدن سرش-
بپیچید و برگشت بر دست راست/غمی شد ز سهراب و زنهار خواست-
رها کرد ازو چنگ و زنهار داد/چو خشنود شد پند بسیار داد-
ببستش ببند آنگهی رزمجوی/به نزدیک هومان فرستاد اوی-

بهادر امیرعضدی

(161) - مترادف اصطلاحِ "کارِ کسی را ساختن" به مفهوم کشتن در شاهنامه ی فردوسی.


برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
(161) - مترادف اصطلاحِ "کارِ کسی را ساختن" به مفهوم کشتن در شاهنامه ی فردوسی.

ازان پس بسازید سهراب را/ببندید یک شب برو خواب را-

***
ردّ ِ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه در شاهنامه.
***
چو افراسیاب آن سخنها شنود/خوش آمدش خندید و شادی نمود-

افراسیاب:
پدر را نباید که داند پسر/که بندد دل و جان به مهر پدر-
مگر کان دلاور گو سالخورد/شود کشته بر دست این شیرمرد-
ازان پس بسازید سهراب را/ببندید یک شب برو خواب را-


بهادر امیرعضدی