برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
مالیدن کمان به مفهوم خم کردن کمان برای زه را به خانه ی کمان درگیر کردن، آماده سازی کمان، "مُسَلّح" کردن کمان:
ازو شاه بستد به زانو نشست/بمالید خانه کمان را به دست-
به زه کرد و خندان چنین گفت شاه/که اینت کمانی چو باید به راه-
و
کمان را بمالید وبر زه نهاد/ز یزدان نیکی دهش کرد باد-
و
کمان را بمالید دستان سام/برانگیخت اسپ و برآورد نام-
و
تهمتن به بند کمر برد چنگ/گزین کرد یک چوبه تیر خدنگ-
یکی تیر الماس پیکان چو آب/نهاده برو چار پر عقاب-
کمان را بمالید رستم بچنگ/بشست اندر آورد تیر خدنگ-
و
چو بهرام گور آن شترمرغ دید/به کردار باد هوا بردمید-
کمان را بمالید خندان به چنگ/بزد بر کمر چار تیر خدنگ-
یکایک همی راند اندر کمان/بدان تا سرآرد بریشان زمان-
و
خدنگی گزین کرد پیکان چو آب/نهاده برو چار پر عقاب-
بمالید چاچی کمان را بدست/به چرم گوزن اندر آورد شست-
چو چپ راست کرد و خم آورد راست/خروش از خم چرخ چاچی بخاست-
و
کمان را بمالید بهرام گرد/به تیر از هوا روشنایی ببرد-
خدنگی بینداخت شیر دلیر/برشیر کپی شد از جنگ سیر-
بهادر امیرعضدی