برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
باز نگری و مرور تاریخ و آموختن از نیک و بد ِ گذشتگان در شاهنامه - (18)
***موبد دربار از آموختن و پند گرفتن از تاریخ به هرمزد میگوید و هرمزد را از شتابزدگی دور میدارد:
بدو گفت موبد که با ساوه شاه/سزد گر نشوریم با این سپاه-
مگر مردمی جویی و راستی/بدور افگنی کژی و کاستی-
رهانی سر کهتران را ز بد/چنان کز ره پادشاهان سزد-
موبد، تجربه ی تلخ رفتن گشتاسب به زابل و خالی گذاشتن دربار را به رخ هرمز میکشد:
چنین گفت موبد که بودش وزیر/که ای شاه دانا و دانش پذیر-
شنیدستی آن داستان بزرگ/که ارجاسب آن نامدار سترگ-
بگشتاسب و لهراسب از بهر دین/چه بد کرد با آن سواران چین*-
چه آمد ز تیمار برشهر بلخ/که شد زندگانی بران بوم تلخ-
چنین تا گشاده شد اسفندیار/همی بود هر گونه ای کارزار-
ز مهتر بسال ار چه من کهترم/ازو من باندیشه بر بگذرم-
.............................................................................
پ ن:
* ارجاسب از رفتن گشتاسب با ده موبد به زابل نزد خاندان زال بهره میجوید و به بلخ ِ بامی یورش می برد، لهراسب را میکشد، و خواهران اسفندیار(به آفرید و همای) را به اسارت می برد:
شهنشاه لهراسپ را پیش بلخ/بکشتند و شد بلخ را روز تلخ-
همان دختران را ببردند اسیر/چنین کار دشوار آسان مگیر-
اگر نیستی جز شکست همای/خردمند را دل نرفتی ز جای-
وز انجا به نوش آذر** اندر شدند/رد و هیربد را بهم برزدند-
ز خونشان فروزنده آذر** بمرد/چنین کار را خوار نتوان شمرد-
دگر دختر شاه به آفرید/که باد هوا هرگز او را ندید-
به خواری ورا زار برداشتند/برو یاره و تاج نگذاشتند-
** نوش آذر یا فروزنده آذر، آتشکده ی دوم از هفت آتشکده ی فارس
بهادر امیرعضدی