برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
مرگ، جبر ِ زندگی - بخش (1) - دارای داراب، در مصاف با اسکندر، شکارگر مرگ می شود.
***
مرگ، جبر زندگی ست. زندگی، شکار مرگ ست (جز مرگ را کس ز مادر نزاد) و برگزیدن مرگ، اختیار ِ زندگی.
در شاهنامه، این برخی از پهلوانان و شاهانند که شکارگر مرگ می شوند
***
دارا در مصاف با اسکندر، شکارگر مرگ می شود. دارا، از نیکنام مردن یا به ننگ زنده ماندن، مرگ ِ با نام را برمیگزیند.
***
چنین گفت کامروز مردن به نام/به از زنده دشمن بدو شادکام-
***
چو دارا بران کرسی زر نشست/برفتند گردان خسروپرست-
به ایرانیان گفت کای مهتران/خردمند و شیران و جنگاوران-
ببینید تا رای پیکار چیست/همی گفت با درد و چندی گریست-
چنین گفت کامروز مردن به نام/به از زنده دشمن بدو شادکام-
نیاکان و شاهان ما تا بدند/به هر سال باژی همی بستدند-
به هر کار ما را زبون بود روم/کنون بخت آزادگان گشت شوم-
همه پادشاهی سکندر گرفت/جهاندار شد تخت و افسر گرفت-
چنین هم نماند بیاید کنون/همه پارس گردد چو دریای خون-
زن و کودک و مرد گردند اسیر/نماند برین بوم برنا و پیر-
مرا گر شوید اندرین یارمند/بگردانم این رنج و درد و گزند-
بزرگان داننده برخاستند/همه پاسخش را بیاراستند-
خروشی برآمد ز ایران به زار/که گیتی نخواهیم بی شهریار-
همه روی یکسر به جنگ آوریم/جهان بر براندیش تنگ آوریم-
ببندیم دامن یک اندر دگر/اگر خاک یابیم اگر بوم و بر-
سلیح و درم داد لشکرش را/همان نامداران کشورش را-
بهادر امیرعضدی