برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
مرگ، جبر ِ زندگی - بخش (6) - رستم ، با سلاح ِ نام و زندگی، تن به مرگ می سپارد و به آورد با مرگ می پردازد.
رستم:
مرا نام باید که تن، مرگ راست
***
مرگ، جبر زندگی ست. زندگی، شکار مرگ ست (جز مرگ را کس ز مادر نزاد) و برگزیدن مرگ، اختیار ِ زندگی.
در شاهنامه، این برخی از پهلوانان و شاهانند که شکارگر مرگ می شوند
***
چنین گفت سیمرغ کز راه مهر/بگویم کنون باتو راز سپهر-
که هرکس که او خون اسفندیار/بریزد ورا بشکرد روزگار-
همان نیز تا زنده باشد ز رنج/رهایی نیابد نماندش گنج-
بدین گیتیش شوربختی بود/وگر بگذرد رنج و سختی بود-
رستم شوربختی این جهان و رنج و سختی آن جان را به جان میخرد و مرگ را به سُخره میگیرد:
چو بشنید رستم میان را ببست/وزان جایگه رخش را برنشست-
به سیمرغ گفت ای گزین جهان/چه خواهد برین مرگ ما ناگهان-
جهان یادگارست و ما رفتنی/به گیتی نماند بجز مردمی-
به نام نکو گر بمیرم رواست/مرا نام باید که تن مرگ راست-
کجا شد فریدون و هوشنگ شاه/که بودند با گنج و تخت و کلاه-
برفتند و ما را سپردند جای/جهان را چنین است آیین و رای-
بهادر امیرعضدی