برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
هرمزد نوشیروان، کشتزار ِ امروزش را بر کِشته ی دیروز ِ خود(خسرو پرویز)، ترجیح می دهد:
***
اسب خسرو پرویز، وارد کشتزار هرمزد نوشیروان می شود و هرمزد، فرمان می دهد گوش و دمش را ببرند:
پسر بد مر او را گرامی یکی/که از ماه پیدا نبود اندکی-
مر او را پدر کرده پرویز نام/گهش خواندی خسرو شادکام-
نبودی جدا یک زمان از پدر/پدر نیز نشگیفتی از پسر-
چنان بد که اسبی ز آخر بجست/که بد شاه پرویز را بر نشست-
سوی کشتمند آمد اسب جوان/نگهبان اسب اندر آمد دوان-
بیامد خداوند آن کشت زار/به پیش موکل بنالید زار-
موکل بدو گفت کین اسب کیست/که بر دم و گوشش بباید گریست-
خداوند گفت اسب پرویز شاه/ندارد همی کهترانرا نگاه-
بیامد موکل بر شهریار/بگفت آنچ بشنید از کشت زار-
بدو گفت هرمز برفتن بکوش/ببر اسب را در زمان دم و گوش-
زیانی که آمد بران کشتمند/شمارش بباید شمردن که چند-
ز خسرو زیان باز باید ستد/اگر صد زیانست اگر پانصد-
درمهای گنجی بران کشت زار/بریزند پیش خداوند کار-
چو بشنید پرویز پوزش کنان/برانگیخت از هر سویی مهتران-
بنزد پدر تا ببخشد گناه/نبرد دم وگوش اسب سیاه-
برآشفت ازان پس برو شهریار/بتندی بزد بانگ بر پیشکار-
موکل شد از بیم هرمز دوان/بدان کشت نزدیک اسب جوان-
بخنجر جداکرد زو گوش و دم/بران کشت زاری که آزرد سم-
همان نیز تاوان بدان دادخواه/رسانید خسرو بفرمان شاه-
بهادر امیرعضدی