برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
آیین ها در شاهنامه ی فردوسی - ۵ - آیین زرتشت - زرتشت و دین بهی در شاهنامه – ۹
***
"واکنشِ گشتاسب، زریر و اسفندیار، به نامه ی ارجاسبِ "تورانی":
« چو شاه جهان نامه را باز کرد / برآشفت و پیچیدن آغاز کرد » -
بخواند آن زمان پیر جاماسپ را / کجا راهبر بود گشتاسپ را -
گزینان ایران و اسپهبدان / گوان جهان دیده و موبدان -
بخواند آن همه آذران پیش خویش / بیاورد استا و بنهاد پیش -
پیمبرش را خواند و موبدش را / زریر گزیده سپهبدش را -
زریر سپهبد برادرش بود / که سالار گردان لشکرش بود -
جهان پهلوان بود آن روزگار / که کودک بد اسفندیار سوار -
پناه سپه بود و پشت سپاه / سپهدار لشکر نگهدار گاه -
جهانجوی گفتا به فرخ زریر / به فرخنده جاماسپ و پور دلیر -
که ارجاسپ سالار ترکان چین / یکی نامه کردست زی من چنین -
بدیشان نمود آن سخنهای زشت / که نزدیک او شاه ترکان نوشت -
چه بینید گفتا بدین اندرون / چه گویید کاین را سرانجام چون -
« که ناخوش بود دوستی با کسی / که مایه ندارد ز دانش بسی » -
« من از تخمهٔ ایرج پاک زاد / وی از تخمهٔ تور جادو نژاد » -
« چگونه بود در میان آشتی / ولیکن مرا بود پنداشتی » -
« کسی کش بود نام و ماند بسی / سخن گفت بایدش با هرکسی » -
سرآغازِ "تحمیلِ" دین، با زورِ شمشیر:
همان چون بگفت این سخن شهریار / زریر سپهدار و اسفندیار -
« کشیدند شمشیر و گفتند اگر / کسی باشد اندر جهان سربسر »-
« که نپسندد او را به دینآوری / سر اندر نیارد به فرمانبری » -
« نیاید بدرگاه فرخنده شاه / نبندد میان پیش رخشنده گاه » -
اسفندیار:
مگر آنک تا دین بیاموختم / همی درجهان آتش افروختم -
جهان ویژه کردم به برنده تیغ / چَرا داد از من، دل شاه، میغ -
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
آیین ها در شاهنامه ی فردوسی - ۵ - آیین زرتشت - زرتشت و دین بهی در شاهنامه – ۸
***
بپیچید و نامه بکردش نشان / بدادش بدان هر دو گردنکشان -
بفرمودشان گفت به خرد بوید / به ایوان او با هم اندر شوید -
« چو او را ببینید بر تخت و گاه / کنید آن زمان خویشتن را دو تاه » -
« بر آیین شاهان نمازش برید / بر تاج و بر تخت او مگذرید » -
چو هر دو نشینید در پیش اوی / سوی تاج تابندهش آرید روی -
گزارید پیغام فرخش را / ازو گوش دارید پاسخش را -
« چو پاسخ ازو سر بسر بشنوید / زمین را ببوسید و بیرون شوید » –
چو از پیش او کینهور بیدرفش / سوی بلخ بامی کشیدش درفش -
ابا یار خود خیره سر نام خواست / که او بفگند آن نکو راه راست -
چو از شهر توران به بلخ آمدند / به درگاه او بر پیاده شدند -
« پیاده برفتند تا پیش اوی / براین آستانه نهادند روی » -
چو رویش بدیدند بر گاه بر / چو خورشید و تیر از بر ماه بر -
« نیایش نمودند چون بندگان / به پیش گزین شاه فرخندگان » -
بدادندش آن نامهٔ خسروی / نوشته درو بر خط یبغوی* -
........................................................................
پ ن:
* خط یبغوی، خط تخارستانی - یبغوی «ینگی کند» - ولایت پهناور تخارستان در شرق بلخ، به امتداد ساحل آمو دریا تا حدود بدخشان امتداد دارد. و از سوی جنوب به رشته کوههای بامیان و پنجشیر محدود میگردد. - تُخارِسْتان، یا طخارستان، سرزمینی کهن و نام ولایتی در خراسان بزرگ در نخستین سدههای اسلامی، واقع در امتداد کرانه های جنوبی جیحون علیا و وسطا. – – ترک های اوغوزمغولستان - این ولایت باستانی را یونانی ها با شکل توخاری آورده اندکه شامل سرزمین علیای آمو بود. - راه مستقیمی از قندوز به آمو دریا رفته و خرابه های بسیار مهم «قلعه زال » یکی از شهر های باستانی مهم افغانستان در کناره آن قرار دارد
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
آیین ها در شاهنامه ی فردوسی - ۵ - آیین زرتشت - زرتشت و دین بهی در شاهنامه – ۷
***
واهمه ی ارجاسب، خاقان چین، از پا گرفتن "دین بهی" و نکوهش گشتاسب، بخاطرِ میدان دادن به زرتشت و پذیرش دین بهی*
***
نامه ی ارجاسبِ "تورانی" ، به گشتاسب، حامی زرتشت:
یکی نامه بنوشت خوب و هژیر / سوی نامور خسرو و دین پذیر -
که ای نامور شهریار جهان / فروزندهٔ تاج شاهنشهان -
شنیدم که راهی گرفتی تباه / مرا روز روشن بکردی سیاه -
بیامد یکی "پیر مهتر فریب" / ترا دل پر از بیم کرد و نهیب -
سخن گفتش از دوزخ و از بهشت / به دلت اندرون هیچ شادی نهشت -
تو او را پذیرفتی و دینش را / بیاراستی راه و آیینش را -
برافگندی آیین شاهان خویش / بزرگان گیتی که بودند پیش -
رها کردی آن پهلوی کیش را / چرا ننگریدی پس و پیش را -
زگیتی ترا برگزیده خدای / مهانت همه پیش بوده به پای -
نکردی خدای جهان را سپاس / نبودی بدین ره ورا حق شناس -
ازان پس که ایزد ترا شاه کرد / یکی "پیر جادوت" بی راه کرد -
چو آگاهی تو سوی من رسید / به روز سپیدم ستاره بدید -
نوشتم یکی نامهٔ دوست وار / که هم دوست بودیم و هم نیک یار -
چو نامه بخوانی سر و تن بشوی / فریبنده را نیز منمای روی –
مرآن بند را از میان باز کن / به شادی می روشن آغاز کن -
گرایدونک بپذیری از من تو پند / ز ترکان ترا نیز ناید گزند -
زمین کشانی و ترکان چین / ترا باشد این همچو ایران زمین -
به تو بخشم این بیکران گنجها / که آوردهام گرد با رنجها -
نکورنگ اسپان با سیم و زر / به استامها در نشانده گهر -
غلامان فرستمت با خواسته / نگاران با جعد آراسته -
ور ایدونک نپذیری این پند من / ببینی گران آهنین بند من -
بیایم پس نامه تا چندگاه / کنم کشورت را سراسر تباه -
سپاهی بیارم ز ترکان چین / که بنگاهشان بر نتابد زمین -
بینبارم این رود جیحون به مشک / به مشک آب دریا کنم پاک خشک -
بسوزم نگاریده کاخ ترا / ز بن برکنم بیخ و شاخ ترا -
زمین را سراسر بسوزم همه / کتفتان به ناوک بدوزم همه -
ز ایرانیان هرچ مردست پیر / کشان بنده کردن نباشد هژیر -
ازیشان نیابی فزونی بها / کنمشان همه سر ز گردن جدا -
زن و کودکانشان بیارم ز پیش / کنمشان همه بندهٔ شهر خویش -
زمینشان همه پاک ویران کنم / درختانش از بیخ و بن برکنم -
بگفتم همه گفتنی سر بسر / تو ژرف اندرین پند نامه نگر -
..................................................................
پ ن:
(* ) – زرتشت پیش از آمدنش به دربار گشتاسب و زندانی شدنش به فرمان گشتاسب، چندین بارِ دیگر پذیرفته نشدنِ آیین ش را تجربه کرده. از جمله تجربه ی نپذیرفتن و پرخاشِ قبلی و برخورد تندِ ارجاسب را.
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
آیین ها در شاهنامه ی فردوسی - ۵ - آیین زرتشت - زرتشت و دین بهی در شاهنامه – ۶
***
دیدگاه ارجاسب، خاقان چین در مورد زرتشت :
چو ارجاسپ بشنید گفتار دیو / فرود آمد از گاه گیهان خدیو -
از اندوه او سست و بیمار شد / دل و جان او پر ز تیمار شد -
تگینان لشکرش را پیش خواند / شنیده سخن پیش ایشان براند -
بدانید گفتا کز ایران زمین/ بشد فره و دانش و پاک دین -
یکی جادو آمد به دین آوری / به ایران به دعوی پیغمبری -
همی گوید از آسمان آمدم / ز نزد خدای جهان آمدم -
خداوند را دیدم اندر بهشت / من این زند و استا همه زو نوشت -
بدوزخ درون دیدم آهرمنا / نیارستمش گشت پیرامنا –
گرو گر فرستادم از بهر دین / بیارای گفتا به دانش زمین -
سرنامداران ایران سپاه / گرانمایه فرزند لهراسپ شاه -
که گشتاسپ خوانندش ایرانیان / ببست او یکی کشتی* اندر میان -
برادرش نیز آن سوار دلیر / سپهدار ایران که نامش زریر -
همه پیش آن دین پژوه آمدند / ازان پیر جادو ستوه آمدند -
گرفتند ازو سربسر دین اوی / جهان شد پر از راه و آیین اوی -
نشست او به ایران به پیغمبری / به کاری چنان یافه و سرسری -
یکی نامه باید نوشتن کنون / سوی آن زده سر ز فرمان برون -
ببایدش دادن بسی خواسته / که نیکو بود داده ناخواسته -
مر او را بگویی کزین راه زشت / بگرد و بترس از خدای بهشت -
مر آن پیر ناپاک را دور کن / بر آیین ما بر یکی سور کن -
گر ایدونک نپذیرد از ما سخن / کند روی تازه بما بر کهن -
سپاه پراگنده باز آوریم / یکی خوب لشکر فراز آوریم -
به ایران شویم از پس کار اوی / نترسیم از آزار و پیکار اوی -
برانیمش از پیش و خوارش کنیم / ببندیم و زنده به دارش کنیم –
..........................................................................
پ ن:
( * ) کشتی : کُشتی یا کُستی، و آن کمر بندی ست که هر زردشتی، در هنگام تشرف آیینی به دین به کمر می بندند. کستی از هفتاد و دو نخ تشکیل شده ست که می گویند نماد هفتاد و دو فصل کتاب یسنا ست.
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
آیین ها در شاهنامه ی فردوسی - ۵ - آیین زرتشت - زرتشت و دین بهی در شاهنامه – ۵