برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
آیین ها در شاهنامه ی فردوسی - ۵ - آیین زرتشت - زرتشت و دین بهی در شاهنامه - ۴
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
آیین ها در شاهنامه ی فردوسی - ۵ - آیین زرتشت - زرتشت و دین بهی در شاهنامه - ۳
***
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
زرتشت و دین بهی در شاهنامه - ۲
***
گشتاسب و فرمان دادن به گذاردنِ گنبد، بر آتش زرتشت (آتشکده ی مهر برزین)، و گسترش دین بهی:
پس آزاده گشتاسپ برشد به گاه / فرستاد هرسو به کشور سپاه –
پراگنده اندر جهان موبدان / نهاد از بر آذران گنبدان –
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
آیین ها در شاهنامه ی فردوسی - ۵ - آیین زرتشت - زرتشت و دین بهی در شاهنامه - ۱
***
( ۱ )
فرستاد هرسو به کشور پیام / که چون سرو کشمر به گیتی کدام -
« ز مینو فرستاد زی من، خدای » / مرا گفت زینجا به مینو گرای-
( 2 ):
شاهنامه از "معجزه"ی زرتشت، به شکلی دیگر خبر می دهد.
معجزه ی زرتشت در زندان :
نبرده برادرش فرخ زریر / کجا ژنده پیل آوریدی به زیر -
شده زار و بیمار و بیهوش و توش / به نزدیک او زهر مانند نوش -
سران و بزرگان و هر مهتران / پزشکان دانا و ناموران -
بر آن جادویی چاره ها ساختند / نه سود آمد از هرچ انداختند -
پس این زردهشت پیمبرش گفت / کزو دین ایزد نشاید نهفت -
که چون دین پذیرد ز روز نخست / شود رسته از درد و گردد درست -
شهنشاه و زین پس زریر سوار / همه دین پذیرنده از شهریار -
همه سوی شاه زمین آمدند / ببستند کشتی* به دین آمدند -
پدید آمد آن فره ایزدی / برفت از دل بد سگالان بدی –
( 3 ):
به شاه کیان گفت پیغمبرم / سوی تو خرد رهنمون آورم -
"جهان آفرین" گفت بپذیر دین / نگه کن برین آسمان و زمین -
که بیخاک و آبش برآوردهام / نگه کن بدو تاش چون کردهام -
نگر تا تواند چنین کرد کس / مگر من که هستم جهاندار و بس -
گر ایدونک دانی که من کردم این / مرا خواند باید جهانآفرین -
ز گوینده بپذیر "به دین" اوی / بیاموز ازو راه و آیین اوی -
نگر تا چه گوید بران کار کن / خرد برگزین این جهان خوار کن -
بیاموز آیین و دین بهی / که بیدین ناخوب باشد مهی -
چو بشنید ازو شاه به، دین به / پذیرفت ازو راه و آیین به –
.......................................................................
پ ن:
( * ) کشتی، کُشتی یا کُستی، و آن کمر بندی ست که هر زردشتی، در هنگام تشرف آیینی به دین به کمر می بندند. کستی از هفتاد و دو نخ تشکیل شده ست که می گویند نماد هفتاد و دو فصل کتاب یسنا ست.
و.ک(275)
960823
بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
اظهار نظر فردوسی در باره سستی هزار بیت دقیقی:
چو این نامه افتاد در دست من / به ماه گراینده شد شست من -
نگه کردم این نظم سست آمدم / بسی بیت نا تندرست آمدم -
من این زان بگفتم که تا شهریار / بداند سخن گفتن نابکار -
سخن چون بدین گونه بایدت گفت / مگو و مکن طبع با رنج جفت -
چو بند روان بینی و رنج تن / به کانی که گوهر نبینی مکن -
چو طبعی نباشد چو آب روان / مبر سوی این نامه ی خسروان -
دهن گر بماند ز خوردن تهی / ازان به که ناساز خوانی، نهی -
.............................................................................
پ ن :
چه این بیت ها از فردوسی باشد یا نباشد، عاری از هر گونه تعصب، هواداری و دگم ِ فردوسی پرستی و بی آنکه بخواهیم شان و منزلت و جایگاه ویژه ایی که دقیقی در گستره ی شعر و ادب ِ پارسی دارد را زیر سوال برده باشیم، نوای نحیف و نزار ِ دقیقی هرگز به سلاست، وزن، استحکام و غُرّش ِ تندر آسای کلام ِ ستبر، موزون و آهنگین ِ فردوسی، نمی رسد.