برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

شجره نامه ی رستم

و.ک(233)  

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
شجره نامه ی رستم
***
رستم پسر زال، زال پسر سام، سام پسر نریمان و نریمان پسر گرشاسب .
***
گرشاسب، نیاکان رستم، گنجور منوچهر(منوچهر، دختر زاده ی ایرج)، از نسل جمشید شاه، آخرین شاه پیشدادی .
***

   جهاندار داند که دستان سام/بزرگ است و با دانش و نیک نام -

 همان سام پور نریمان بدست/نریمان گرد از کریمان بدست - 

بزرگست و گرشاسب بودش پدر/به گیتی بدی خسرو تاجور - 

بهادر امیرعضدی

تخت نرد، ابداع بزرگمهر

و.ک(231,2)  

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
 تخت نرد، ابداع بزرگمهر 
***
 بزرگمهر پس از گشودن رمز شطرنج در پاسخ به ابداع شطرنج، تخت نرد را طراحی کرد و فرستاده ی هند از گشودن رمز تخت نرد، باز ماند:

  بشد مرد دانا به آرام خویش/یکی تخت و پرگار بنهاد پیش -

 به شطرنج و اندیشه ی هندوان/نگه کرد و بفزود رنج روان -


 خرد با دل روشن انباز کرد/به اندیشه بنهاد بر تخت نرد -

 دو مهره بفرمود کردن ز عاج/همه پیکر عاج همرنگ ساج -

 یکی رزمگه ساخت شطرنج وار/دو رویه برآراسته کارزار -

 دو لشکر ببخشید بر هشت بهر/همه رزمجویان گیرنده شهر -

 زمین وار لشکرگهی چارسوی/دو شاه گرانمایه و نیک خوی - 

کم و بیش دارند هر دو به هم/یکی از دگر بر نگیرد ستم -

 به فرمان ایشان سپاه از دو روی/به تندی بیاراسته جنگجوی -

 یکی را چو تنها بگیرد، دو تن/ز لشکر برین یک تن، آید شکن - 

به هر جای پیش و پس اندر سپاه/گرازان دو شاه اندران رزمگاه -

 همی این بران، آن برین، برگذشت/گهی رزم کوه و گهی رزم دشت -

 برین گونه تا بر که بودی شکن/شدندی دوشاه و سپاه انجمن -

 بدین سان که گفتم بیاراست نرد/بر شاه شد یک به یک یاد کرد - 

بهادر امیرعضدی

نظری به دیدگاه مطرحِ زن و فرزندِ دختر از قدیم - (بخش هفتم)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***

نظری به دیدگاه مطرحِ زن و فرزندِ دختر از قدیم -  (بخش هفتم)

***  

 نظری به دیدگاه مطرحِ زن و فرزندِ دختر از قدیم، که رّد و رگه اش تا امروز و امروزی ها نیز تداوم دارد. -  (بخش هفتم)
***

فریدون، هر سه دختر ِ سرو، شاه یمن را از او برای هر سه پسرش خواستار میشود.
سرو دلش به این وصلت راه نمیدهد و بهانه میجوید.
فریدون با سران و سپهسالاران، به شور می نشیند. دل سردی سرو، بر سران سپاه فریدون گران می آید. به فریدون چنین میگویند:

جهان آزموده دلاور سران/ گشادند یک یک به پاسخ زبان-
که ما همگنان آن نبینیم رای/ که هر باد را تو بجنبی ز جای-
اگر شد فریدون جهان شهریار/ "نه ما بندگانیم با گوشوار"-

و اشاره به مرد رزم بودن میکنند:
سخن گفتن و کوشش آیین ماست/ عنان و سنان تافتن دین ماست-
به خنجر زمین را میستان کنیم/ به نیزه هوا را نیستان کنیم-

با نگاه ِ کرخت و سرسری به شاهنامه، در "آینه" ی عبارت ِ  "نه ما بندگانیم و با گوشوار"
 

"زن" به مفهوم عام ِ کلمه، کم از "مرد" شمرده میشود و "بدینسان" زن خفیف و در"سایه ی مرد" دیده می شود.
ولی با نگاه واقع بین و بینش خردمندانه ی  حکیم طوس،
عبارت ِ نه ما بندگانیم و با گوشوار، "بدانسان" تفسیر میشود:

چنانچه نقش و نگار و گوشوار، مردان را نشاید، گرز و گوپال، کمان و کمند، گبر و ببر نیز، زنان را نباید.


بهادر امیرعضدی

.......................................
پ ن:
شایان ِ یادآوریست که گوشوار، آذین گوش بردگان بوده ست. و گوشواره با "ه" تانیث آذین گوش زنان.

  در مورد اخیر، اشاره به کنیز با بار کلامی خانه نشین بودن و اهل رزم و پیکار نبودن دارد.

   

(47) - جایگزین ِ اصطلاح « اَظهَرِ مِن الشَمس »، در شاهنامه فردوسی

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

*** 

(47) - جایگزین ِ اصطلاح « اَظهَرِ مِن الشَمس »، در شاهنامه فردوسی

***

چند اصطلاح کوچه و بازار در شاهنامه فردوسی

***
اَظهَرِ مِن الشَمس، یا "ز خورشید، روشن تر آمد پدید"
***
  جایگزینی شایسته و بسیار روا و دلنشین تر از عبارتِ "اَظهَرِ مّن الشَمس"
 ***

 سلم و تور، برادران ناتنی و نابکارِ ایرج، فرستاده ایی را سوی فریدون، برای خریداری خونِ برادر گسیل میدارند:


 فرستاده چون دید درگاه شاه / پیاده دوان اندر آمد ز راه -
 چو نزدیک شاه آفریدون رسید / سر و تخت و تاج بلندش بدید -

چو بشنید شاه جهان کدخدای / پیام دو فرزند ناپاک رای -


فریدون از باورش به بند و نیرنگ سلم و تور می گوید:

 یکایک بمرد گرانمایه گفت / که "خورشید را چون توانی نهفت" -

 نهان دل آن دو مرد پلید / "ز خورشید، روشن تر آمد پدید"

بهادر امیرعضدی

نمودهای منحصر به فردِ فردوسی، از "نیایش"، و نه کرنش و استغاثه، در شاهنامه – ( بخش 14 )

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی 

***

نمودهای منحصر به فردِ فردوسی، از "نیایش"، و نه کرنش و استغاثه، در شاهنامه –  ( بخش 14 )

***

نیایش، در شاهنامه، همواره بر بنیاد "مهر" آگینِ سپاسمندی و پاسداشت ِ توجه و حمایت ِ یزدانِ دادگر استوارست. نه بر "کاهِ روی آبِ" تمنّای بخشایشِ گناه و سیاهکاری. 


 منش، روش، و کنش ِ سرداران و پهلوانان شاهنامه، بر سقف و ستون ِ راستی، خود باوری و اعتماد ِ به نفس بنا شده و بر همین مبنا، استغاثه، کرنش و لابه را بر نمی تابند  - "بخش چهاردهم"


بیژن، یگانه فرزند ِ گیو ِ گودرز، نوه ی رستم دستان، پس از کشتن هومان، بین دو سپاه ایران و توران میرسد و درفش هومان را بر زمین می اندازد.


 سبک بیژن اندر میان سپاه / نگونسار کرد آن درفش سیاه - 


دیده بانان ایرانی، خبر پیروزی بیژن را برای گیو ِ گودرز *، می برند.


 چو آن دیدبانان ایران سپاه / نگون یافتند آن درفش سیاه - 

سوی پهلوان روی برگاشتند / وزان دیده گه نعره برداشتند - 

وزانجا هیونی بسان نوند / طلایه سوی پهلوان برفگند - 

که بیژن بپروزی آمد چو شیر / درفش سیه را سر آورده زیر - 


گیو ِ الف چشم، از شادی، سر از پا نمی شناسد.


چو دیوانگان، گیو گشته نوان / به هر سو خروشان و هر سو دوان -  

چو آگاهی آمد ز بیژن بدوی / دمان پیش فرزند بنهاد روی - 

چو چشمش بروی گرامی رسید / ز اسب اندر آمد چنان چون سزید - 


گیو ِ راست بین، به پاس این پیروزی، "دادگر" را می ستاید.


بغلتید و بنهاد بر خاک، سر / همی آفرین خواند بر دادگر - 

گرفتش ببر باز، فرزند را / دلیر و جوان و خردمند را - 


..............................

* - گیو الف چشم، گیو راست بین - لقب های گیو گودرز


بهادر امیرعضدی