و.ک(233)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***همان سام پور نریمان بدست/نریمان گرد از کریمان بدست -
بزرگست و گرشاسب بودش پدر/به گیتی بدی خسرو تاجور -
بهادر امیرعضدی
و.ک(231,2)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***بشد مرد دانا به آرام خویش/یکی تخت و پرگار بنهاد پیش -
به شطرنج و اندیشه ی هندوان/نگه کرد و بفزود رنج روان -
دو مهره بفرمود کردن ز عاج/همه پیکر عاج همرنگ ساج -
یکی رزمگه ساخت شطرنج وار/دو رویه برآراسته کارزار -
دو لشکر ببخشید بر هشت بهر/همه رزمجویان گیرنده شهر -
زمین وار لشکرگهی چارسوی/دو شاه گرانمایه و نیک خوی -
کم و بیش دارند هر دو به هم/یکی از دگر بر نگیرد ستم -
به فرمان ایشان سپاه از دو روی/به تندی بیاراسته جنگجوی -
یکی را چو تنها بگیرد، دو تن/ز لشکر برین یک تن، آید شکن -
به هر جای پیش و پس اندر سپاه/گرازان دو شاه اندران رزمگاه -
همی این بران، آن برین، برگذشت/گهی رزم کوه و گهی رزم دشت -
برین گونه تا بر که بودی شکن/شدندی دوشاه و سپاه انجمن -
بدین سان که گفتم بیاراست نرد/بر شاه شد یک به یک یاد کرد -
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
نظری به دیدگاه مطرحِ زن و فرزندِ دختر از قدیم - (بخش هفتم)
***
نظری به دیدگاه مطرحِ زن و فرزندِ دختر از قدیم، که رّد و رگه اش تا امروز و امروزی ها نیز تداوم دارد. - (بخش هفتم)چنانچه نقش و نگار و گوشوار، مردان را نشاید، گرز و گوپال، کمان و کمند، گبر و ببر نیز، زنان را نباید.
بهادر امیرعضدی
.......................................در مورد اخیر، اشاره به کنیز با بار کلامی خانه نشین بودن و اهل رزم و پیکار نبودن دارد.
برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی
***
(47) - جایگزین ِ اصطلاح « اَظهَرِ مِن الشَمس »، در شاهنامه فردوسی
***
چند اصطلاح کوچه و بازار در شاهنامه فردوسی
***سلم و تور، برادران ناتنی و نابکارِ ایرج، فرستاده ایی را سوی فریدون، برای خریداری خونِ برادر گسیل میدارند:
چو بشنید شاه جهان کدخدای / پیام دو فرزند ناپاک رای -
فریدون از باورش به بند و نیرنگ سلم و تور می گوید:
یکایک بمرد گرانمایه گفت / که "خورشید را چون توانی نهفت" -نهان دل آن دو مرد پلید / "ز خورشید، روشن تر آمد پدید" -
بهادر امیرعضدی
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
نمودهای منحصر به فردِ فردوسی، از "نیایش"، و نه کرنش و استغاثه، در شاهنامه – ( بخش 14 )
***
نیایش، در شاهنامه، همواره بر بنیاد "مهر" آگینِ سپاسمندی و پاسداشت ِ توجه و حمایت ِ یزدانِ دادگر استوارست. نه بر "کاهِ روی آبِ" تمنّای بخشایشِ گناه و سیاهکاری.
منش، روش، و کنش ِ سرداران و پهلوانان شاهنامه، بر سقف و ستون ِ راستی، خود باوری و اعتماد ِ به نفس بنا شده و بر همین مبنا، استغاثه، کرنش و لابه را بر نمی تابند - "بخش چهاردهم"
بیژن، یگانه فرزند ِ گیو ِ گودرز، نوه ی رستم دستان، پس از کشتن هومان، بین دو سپاه ایران و توران میرسد و درفش هومان را بر زمین می اندازد.
سبک بیژن اندر میان سپاه / نگونسار کرد آن درفش سیاه -
دیده بانان ایرانی، خبر پیروزی بیژن را برای گیو ِ گودرز *، می برند.
چو آن دیدبانان ایران سپاه / نگون یافتند آن درفش سیاه -
سوی پهلوان روی برگاشتند / وزان دیده گه نعره برداشتند -
وزانجا هیونی بسان نوند / طلایه سوی پهلوان برفگند -
که بیژن بپروزی آمد چو شیر / درفش سیه را سر آورده زیر -
گیو ِ الف چشم، از شادی، سر از پا نمی شناسد.
چو دیوانگان، گیو گشته نوان / به هر سو خروشان و هر سو دوان -
چو آگاهی آمد ز بیژن بدوی / دمان پیش فرزند بنهاد روی -
چو چشمش بروی گرامی رسید / ز اسب اندر آمد چنان چون سزید -
گیو ِ راست بین، به پاس این پیروزی، "دادگر" را می ستاید.
بغلتید و بنهاد بر خاک، سر / همی آفرین خواند بر دادگر -
گرفتش ببر باز، فرزند را / دلیر و جوان و خردمند را -
..............................
* - گیو الف چشم، گیو راست بین - لقب های گیو گودرز