برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

لشکر ِ دوازده هزار نفره (ده و دو هزار)، در شاهنامه ی فردوسی

و.ک(181)
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
لشکر* ِ دوازده هزار نفره (ده و دو هزار)، در شاهنامه ی فردوسی:

 که کاوس کی را به هاماوران/ ببستند با لشکری بیکران -
گزین کرد رستم ده و دو هزار/ ز شایسته مردان گرد و سوار -
 بیاورد کاوس کی را ز بند / بران نامداران نیامد گزند -
و
همان نیز گودرز کشوادگان / سرنامداران آزادگان -
به کین سیاوش ده و دو هزار / بیاورد برگستوان ور سوار-
و
همان نیز پر مایه اسفندیار/ بیاورد جنگی ده و دو هزا ر -
به ارجاسب بر چاره کرد آنچ کرد/ ازان لشکر و دز بر آورد گرد -
و
 چنین گفت بهرام را شهریار / که از هر دری دیده کارزار -
شنیدی که با نامور ساوه شاه / چه مایه سلیحست و گنج و سپاه -
هم از جنگ ترکان او روز کین / به آوردگه بر بلرزد زمین -
گزیدی ز لشکر ده و دو هزار / زره دار و بر گستوان ور سوار -
و
 چنین گفت با گردیه شهریار / که بی عیبی از گردش روزگار -
کنون تا ببینم که با جام می / یکی سست باشی اگر سخت پی -
بگرد جهان چار سالار من / که هستند بر جان نگهبان من -
ابا هریکی زان ده و دو هزار / ز ایران بپای اند جنگی سوار -
و
 از آن نامداران ده و دو هزار /  گزین کرد ز ایران و نیران سوار -
فرستاد خسرو سوی مرز روم / نگهبان آن فرخ آزاد بوم -
و
 هم از نامداران ده و دو هزار / سواران هشیار خنجر گزار -
بدان تا سوی ز ابلستان شوند/ ز بوم سیه در گلستان شوند -
و
ز لشکر ده و دو هزار دگر /  دلاور سواران پرخاشخر -
بخواند و بسی هدیه ها دادشان / به راه الانان فرستادشان -
و
 چواین نامه آمد بنزد گراز / پر اندیشه شد کهتر دیو ساز -
گزین کرد زان نامداران سوار / از ایران و نیران ده و دو هزار -
و
  لشکر گزید از دلاور سران / کسی کاو گراید به گرز گران -
ده و دو هزار از دلیران گرد / چو هومان و مر بارمان را سپرد -
..............................................................................
پ ن:
* هر لشکر ده تا پانزده هزار نفر ست


بهادر امیرعضدی

نبرد ِ تن به تن در شاهنامه - ۲ - نبرد کیخسرو با افراسیاب


بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***

نبرد ِ  تن به تن در شاهنامه - 2 - نبرد کیخسرو با افراسیاب

***

از دو تاکتیک جنگی ِ نبرد همگروه و نبرد تن به تن، تورانیان بیشتر نبرد تن به تن را بر می گزینند و این سبک نبرد را پیش می نهد.

***

افراسیاب: به انبوه جستن، نه نیکوست جنگ/شکستی بود، باد ماند به چنگ

***

نبرد کیخسرو با افراسیاب

***
در دو جنگ، افراسیاب و اسفندیار، خواهان "نبرد تن به تن" هستند، و در هر دو نبرد رستم شیوه ی "نبرد همگروه" را پیش می برد.
 ***
افراسیاب به کیخسرو:

 مرا سالیان شست بر سر گذشت / که با نامداری نرفتم به دشت -
تو فرزندی و شاه ایران توی / برزم اندرون چنگ شیران توی -
یکی رزمگاهی گزین دوردست / نه بر دامن مرد خسروپرست -

افراسیاب نبرد تن به تن را به کیخسرو پیشنهاد میکند:
(بگردیم هر دو به آوردگاه/ بجایی کزو دور ماند سپاه) -
اگر من شوم کشته بر دست تو / ز دریا نهنگ آورد شست تو -
تو با خویش و پیوند مادر مکوش / بپرهیز وز کینه چندین مجوش -
وگر تو شوی کشته بر دست من / بزنهار یزدان کزان انجمن -
نمانم که یک تن بپیچد ز درد / دگر بیند از باد خاک نبرد -

رستم، "استراتژیست" میدان های نبرد، کیخسرو را از جنگ تن به تن با افراسیاب باز می دارد:
 بدو گفت رستم که ای شهریار / بدین در مدار آتش اندر کنار -
که ننگست بر شاه، رفتن بجنگ / وگر همنبرد تو باشد پشنگ -
دگر آنک گوید که با لشکرم / مکن چنگ با دوده و کشورم -
ز دریا بدریا ترا لشکرست / کجا رایشان زین سخن دیگرست -
چو پیمان یزدان کنی با نیا / نشاید که در دل بود کیمیا -

رستم "شگرد نبرد همگروه" را در برابر "شگرد نبرد تن به تن" پیش میکشد:
(به انبوه لشکر به جنگ اندر آر / سخن چند آلوده ی نابکار) -

کیخسرو به فرستاده ی افراسیاب:
گر ایدونک رایش نبردست و بس / جز از من نبرد ورا هست کس -
تهمتن بجایست و گیو دلیر / که پیکار جویند با پیل و شیر -
(اگر شاه با شاه جوید نبرد / چرا باید این دشت پرمرد کرد) -

نباشد مرا با تو زین بیش جنگ / ببینی کنون روز تاریک و تنگ -

بهادر امیرعضدی

نبرد تن به تن در شاهنامه - ۱ - نبرد رستم و اسفندیار


بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***

نبرد تن به تن در شاهنامه - ۱ - نبرد رستم و اسفندیار

***

از دو تاکتیک جنگی ِ نبرد همگروه و نبرد تن به تن، تورانیان بیشتر نبرد تن به تن را بر می گزینند و این سبک نبرد را پیش می نهد.

***

افراسیاب: به انبوه جستن، نه نیکوست جنگ/شکستی بود، باد ماند به چنگ

***

نبرد رستم و اسفندیار

***
در دو جنگ، افراسیاب و اسفندیار، خواهان "نبرد تن به تن" هستند، و در هر دو نبرد رستم شیوه ی "نبرد همگروه" را پیش می برد.
 ***
اسفندیار، "نبرد تن به تن" را به رستم پیشنهاد میکند و رستم شیوه ی "نبرد همگروه" را پیش می کشد:

چنین گفت رستم به آواز سخت / که ای شاه شادان دل و نیکبخت -
ازین گونه مستیز و بد را مکوش / سوی مردمی یاز و باز آر هوش -
اگر جنگ خواهی و خون ریختن / برین گونه سختی بر آویختن -
(بگو تا سوار آورم زابلی / که باشند با خنجر کابلی) -
(برین رزمگه شان به جنگ آوریم / خود ایدر زمانی درنگ آوریم) -
بباشد به کام تو خون ریختن / ببینی تگاپوی و آویختن -

چنین پاسخ آوردش اسفندیار / که چندین چه گویی چنین نابکار -
ز ایوان به شبگیر برخاستی / ازین تند بالا مرا خواستی -
چرا ساختی بند و مکر و فریب / همانا بدیدی به تنگی نشیب -
چه باید مرا جنگ زابلستان / وگر جنگ ایران و کابلستان -
(مبادا چنین هرگز آیین من / سزا نیست این کار در دین من) -
(که ایرانیان را به کشتن دهم / خود اندر جهان تاج بر سر نهم) -
منم پیشرو هرک جنگ آیدم / وگر پیش جنگ نهنگ آیدم -
ترا گر همی یار باید بیار / مرا یار هرگز نیاید به کار -
مرا یار در جنگ یزدان بود / سر و کار با بخت خندان بود -
توی جنگجوی و منم جنگخواه / بگردیم یک با دگر بی سپاه -

بهادر امیرعضدی