برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

نقش رهنمونی سروش در شاهنامه - ۳ - سروش و کیخسرو - بخش ۱

 برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

سروش، به خواب گودرز می آید و نوید گشایش ِ تنگنای گردنکشی های افراسیاب با آوردن کیخسرو از سیاووشگرد را می دهد: 

چنان دید گودرز یک شب به خواب/که ابری برآمد ز ایران پرآب- 

بران ابر باران خجسته سروش/به گودرز گفتی که بگشای گوش- 

چو خواهی که یابی ز تنگی رها/ وزین نامور ترک نر اژدها- 

 به توران یکی نامداری نو ست/کجا نام آن شاه کیخسرو ست- 

ز پشت سیاوش یکی شهریار/هنرمند و از گوهر نامدار- 

ازین تخمه از گوهر کیقباد/ز مادر سوی تور دارد نژاد- 

چو آید به ایران پی فرخش/ز چرخ آنچ پرسد دهد پاسخش- 

میان را ببندد به کین پدر/کند کشور تور زیر و زبر- 

به دریای قلزم به جوش آرد آب/نخارد سر از کین افراسیاب-


 همه ساله در جوشن کین بود/شب و روز در جنگ بر زین بود- 

ز گردان ایران و گردنکشان/نیابد جز از گیو ازو کس نشان- 

چنین است فرمان گردان سپهر/بدو دارد از داد گسترده مهر-

و

  به فرمان یزدان خجسته سروش/مرا روی بنمود در خواب دوش- 

نشسته بر ابری پر از باد و نم/بشستی جهان را سراسر ز غم- 

مرا دید و گفت این همه غم چراست/ جهانی پر از کین و بیمم چراست- 

نقش رهنمونی سروش در شاهنامه - ۲ - سروش و فریدون

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

ضحاک، شکست خورده و پریشان به ایوان کاخش میرسد:

 به چنگ اندرون شست یازی کمند/برآمد بر بام کاخ بلند- 

بدید آن سیه نرگس شهرناز/پر از جادویی با فریدون به راز-

دو رخساره روز و دو زلفش چو شب/گشاده به نفرین ضحاک لب- 

به مغز اندرش آتش رشک خاست /به ایوان کمند اندر افگند راست- 

نه از تخت یاد و نه جان ارجمند/فرود آمد از بام کاخ بلند- 

به دست اندرش آبگون دشنه بود/به خون پری چهرگان تشنه بود-

 ز بالا چو پی بر زمین برنهاد/بیامد فریدون به کردار باد- 

بران گرزه ی گاو سر، دست برد/ بزد بر سرش، ترگ بشکست خرد- 

بیامد سروش خجسته دمان/ مزن گفت کاو را نیامد زمان- 

همیدون شکسته ببندش چو سنگ/ ببر تا دو کوه آیدت پیش تنگ- 

 به کوه اندرون به بود بند او/نیاید برش خویش و پیوند او- 

فریدون چو بنشنید ناسود دیر/کمندی بیاراست از چرم شیر- 

به تندی ببستش دو دست و میان/که نگشاید آن بند پیل ژیان- 

نشست از بر تخت زرین او/بیفگند ناخوب آیین او-


بیامد هم آنگه خجسته سروش/ به خوبی یکی راز گفتش به گوش- 

که این بسته را تا دماوند کوه/ ببر همچنان تازیان بی گروه- 

نقش رهنمونی سروش در شاهنامه - ۱ – سروش و کیومرث

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

سروش در کار امید و تحرک بخشیدن به کیومرث در مرگ سیامک: 

سیامک به دست خروزان دیو/تبه گشت و ماند انجمن بی خدیو - 

کیومرث زین خود کی آگاه بود/که تخت مهی را جز او شاه بود- 

یکایک بیامد خجسته سروش/بسان پری پلنگینه پوش- 


سروش، پس از کشته شدن سیامک به دست خروزان ِ دیو، به کیومرث ندا می رساند که، غم بنه، سپه برکَش و گرد ازین خیل دیوان برآر: 

نشستند سالی چنین سوگوار/ پیام آمد از داور کردگار - 

درود آوریدش خجسته سروش/کزین بیش مخروش و باز آر هوش- 

سپه ساز و برکش به فرمان من/ برآور یکی گرد از آن انجمن-

از آن بد کنش دیو روی زمین/بپرداز و پردخته کن دل ز کین- 

کی نامور سر سوی آسمان/برآورد و بدخواست بر بدگمان -  

بر آن برترین نام یزدانش را/بخواند و بپالود مژگانش را-  

وزان پس به کین سیامک شتافت/شب و روز آرام و خفتن نیافت - 

………………………........................................……………………

پ ن:

* خروزان، خزروان، خزوران و دیو سیاه نیز در شاهنامه آورده شده:

سیامک بیامد برهنه تنا/برآویخت با پور آهرمنا - 

بزد چنگ وارونه دیو سیاه/دوتا اندر آورد بالای شاه -