برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

سام ِ سوار، سام یک زخم، تخت و تاج شاهی را بعد از مرگ نوذر نمی پذیرد

و.ک(118)

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
سام ِ سوار، سام یک زخم، تخت و تاج شاهی را بعد از مرگ نوذر نمی پذیرد:

چو نزدیک ایران رسید آن سپاه/پذیره شدندش بزرگان به راه-
پیاده همه پیش سام دلیر/برفتند و گفتند هر گونه دیر-
ز بیدادی نوذر تاجور/که بر خیره گم کرد راه پدر-
جهان گشت ویران ز کردار اوی/غنوده شد آن بخت بیدار اوی-
بگردد همی از ره بخردی/ازو دور شد فرهٔ ایزدی-
چه باشد اگر سام یل پهلوان/نشیند برین تخت روشن روان-
جهان گردد آباد با داد او/برویست ایران و بنیاد او-
که ما بنده باشیم و فرمان کنیم/روانها به مهرش گروگان کنیم-
بدیشان چنین گفت سام سوار/که این کی پسندد ز من کردگار-
که چون نوذری از نژاد کیان/به تخت کیی بر کمر بر میان-
به شاهی مرا تاج باید بسود/محالست و این کس نیارد شنود-
خود این گفت یارد کس اندر جهان/چنین زهره دارد کس اندر نهان-
اگر دختری از منوچهر شاه/بران تخت زرین شدی با کلاه-
نبودی جز از خاک بالین من/بدو شاد بودی جهانبین من-
دلش گر ز راه پدر گشت باز/برین برنیامد زمانی دراز-
هنوز آهنی نیست زنگار خورد/که رخشنده دشوار شایدش کرد-
من آن ایزدی فره باز آورم/جهان را به مهرش نیاز آورم-
شما بر گذشته پشیمان شوید/به نوی ز سر باز پیمان شوید-
گر آمرزش کردگار سپهر/نیابید و از نوذر شاه مهر-
بدین گیتی اندر بود خشم شاه/به برگشتن آتش بود جایگاه-
بزرگان ز کرده پشیمان شدند/یکایک ز سر باز پیمان شدند-

.............

بهادر امیرعضدی

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۳۴) - پند منوچهر به نوذر

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۳۴) - پند منوچهر به نوذر
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش یا از زبان ِ گویای دل ِ شخصیت های شاهنامه اش لب به سخن می گشاید.
***
پند منوچهر به نوذر:

منوچهر را سال شد بر دو شست/ز گیتی همی بار رفتن ببست-
همه موبدان و ردان را بخواند/همه راز دل پیش ایشان براند-
بفرمود تا نوذر آمدش پیش/ورا پندها داد ز اندازه بیش-
که این تخت شاهی فسونست و باد/برو جاودان دل نباید نهاد-
مرا بر صد و بیست شد سالیان/به رنج و به سختی ببستم میان-
بسی شادی و کام دل راندم/به رزم اندرون دشمنان ماندم-
به فر فریدون ببستم میان/به پندش مرا سود شد هر زیان-
بجستم ز سلم و ز تور سترگ/همان کین ایرج نیای بزرگ-
جهان ویژه کردم ز پتیاره‌ها/بسی شهر کردم بسی باره‌ها-
چنانم که گویی ندیدم جهان/شمار گذشته شد اندر نهان-
نیرزد همی زندگانیش مرگ/درختی که زهر آورد بار و برگ-
ازان پس که بردم بسی درد و رنج/سپردم ترا تخت شاهی و گنج-
چنان چون فریدون مرا داده بود/ترا دادم این تاج شاه آزمود-
چنان دان که خوردی و بر تو گذشت/به خوشتر زمان بازم بایدت گشت-
نشانی که ماند همی از تو باز/برآید برو روزگار دراز-
نباید که باشد جز از آفرین/که پاکی نژاد آورد پاک دین-
نگر تا نتابی ز دین خدای/که دین خدای آورد پاک رای-
کنون نو شود در جهان داوری/چو موسی بیاید به پیغمبری-
پدید آید آنگه به خاور زمین/نگر تا نتابی بر او به کین-
بدو بگرو آن دین یزدان بود/نگه کن ز سر تا چه پیمان بود-
تو مگذار هرگز ره ایزدی/که نیکی ازویست و هم زو بدی-
ازان پس بیاید ز ترکان سپاه/نهند از بر تخت ایران کلاه-
ترا کارهای درشتست پیش/گهی گرگ باید بدن گاه میش-
دو چشم کیانی به هم بر نهاد/بپژمرد و برزد یکی سرد باد-
شد آن نامور پرهنر شهریار/به گیتی سخن ماند زو یادگار-

بهادر امیرعضدی

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۳۲) - پند سام به زال و رستم نوجوان.

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۳۲) - پند زال به رستم.
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش یا از زبان ِ گویای دل ِ شخصیت های شاهنامه اش لب به سخن می گشاید.
***
پند سام به زال و رستم 
نوجوان:

چنین گفت مر زال را کای پسر/نگر تا نباشی جز از دادگر-
به فرمان شاهان دل آراسته/خرد را گزین کرده بر خواسته-
همه ساله بر بسته دست از بدی/همه روز جسته ره ایزدی-
چنان دان که بر کس نماند جهان/یکی بایدت آشکار و نهان-
برین پند من باش و مگذر ازین/بجز بر ره راست مسپر زمین-
که من در دل ایدون گمانم همی/که آمد به تنگی زمانم همی-
دو فرزند را کرد پدرود و گفت/که این پندها را نباید نهفت-

بهادر امیرعضدی

مهراب کابلی، در قامت ِ همسری فهیم و قدرشناس.

و.ک(118)

بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***
مهراب کابلی در قامت ِ همسری فهیم و قدرشناس.
***
پاسداشت مهراب کابلی در قامت همسری فهیم و قدرشناس از سیندخت، همسر با تدبیر و ژرف اندیش که با کار ِ کارستانش، نبرد بین سپاه مهراب و سپاه سام به فرمانبری از منوچهر، پیشگیری کرد. کاری کارستان، که به گمان از بزرگان و اندیشمندان و سپهسالاران ِ دو سوی نبرد بر نمی آمد: 

چو مهراب شد شاد و روشن روان/لبش گشت خندان و دل شادمان-
گرانمایه سیندخت را پیش خواند/بسی خوب گفتار با او براند-
بدو گفت کای جفت فرخنده رای/بیفروخت از رایت این تیره جای-
به شاخی زدی دست کاندر زمین/برو شهریاران کنند آفرین-
چنان هم کجا ساختی از نخست/بیاید مر این را سرانجام جست-


بهادر امیرعضدی

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۳۱) - پند فریدون به پسرانش، سلم و تور

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۳۱) - 
***
گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش لب به سخن می گشاید.
***

پند فریدون به پسرانش، سلم و تور:

مرا پیشتر قیرگون بود موی/چو سرو سهی قد و چون ماه روی-
سپهری که پشت مرا کرد کوز/نشد پست و گردان بجایست نوز-
خماند شما را هم این روزگار/نماند برین گونه بس پایدار-
یکی داستان گویم ار بشنوید/همان بر که کارید خود بدروید-
چنین گفت باما سخن رهنمای/جزین است جاوید ما را سرای-
به تخت خرد بر نشست آزتان/چرا شد چنین دیو انبازتان-
بترسم که در چنگ این اژدها/روان یابد از کالبدتان رها-
مرا خود ز گیتی گه رفتن است/نه هنگام تندی و آشفتن است-
ولیکن چنین گوید آن سالخورد/که بودش سه فرزند آزاد مرد-
که چون آز گردد ز دلها تهی/چه آن خاک و آن تاج شاهنشهی-
کسی کو برادر فروشد به خاک/سزد گر نخوانندش از آب پاک-
جهان چون شما دید و بیند بسی/نخواهد شدن رام با هر کسی-
کزین هر چه دانید از کردگار/بود رستگاری به روز شمار-
بجویید و آن توشهٔ ره کنید/بکوشید تا رنج کوته کنید-

بهادر امیرعضدی