برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

خاکساری و فروتنی، خوی و منش ِ پهلوانان و شاهان ِ شاهنامه فردوسی ست – ( بخش ۱۴) - تخت بوسی

خاکساری و فروتنی، خوی و منش ِ پهلوانان و شاهان ِ شاهنامه فردوسی ست – ( بخش ۱۴) - تخت بوسی
***
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
در شاهنامه، خاکساری و فروتنی، افتادگی و متانت، خوی و منش و رسمی نا نوشته، راستین و روا و روان ست بین پهلوانان و شاهان، که در قامت خاکبوسی، آستان بوسی، کتف و یال و دست و بازو بوسی و ... رخ می نمایاند. 
***

تخت بوسی سام ِ نریمان رویاروی منوچهر شاه:
 بیامد سپهدار سام سترگ/به نزد منوچهر شاه بزرگ-
 چنین گفت با سام شاه جهان/کز ایدر برو با گزیده مهان-
 به هندوستان آتش اندر فروز/همه کاخ مهراب و کابل بسوز-
 چنین داد پاسخ که ایدون کنم/که کین از دل شاه بیرون کنم-
ببوسید تخت و بمالید روی/بران نامور مهر انگشت اوی-


تخت بوسیدن سیاوش در بارگاه کیکاووس:
سیاووش را گفت بخشیدمش/ازان پس که خون ریختن دیدمش-
سیاوش ببوسید تخت پدر/وزان تخت برخاست و آمد بدر-
شبستان همه پیش سودابه باز/دویدند و بردند او را نماز-


بهادر امیرعضدی

مادر سیاوش در شاهنامه

 و.ک(122)

برگزیده هایی از شاهنامه  فردوسی

***

مادر سیاوش در شاهنامه:
طوس و گیو حین شکار در نخجیرگاهی در مرز توران با پریچهره ی سرگردان(خویش گرسیوز) و رانده شده از توران زمین مواجه میشوند:

چنین گفت موبد که یک روز طوس/بدانگه که برخاست بانگ خروس- 
خود و گیو گودرز و چندی سوار/برفتند شاد از در شهریار- 
به نخچیر ِ گوران به دشت دغوی/ابا باز و یوزان نخچیر جوی- 
یکی بیشه پیش اندر آمد ز دور/به نزدیک مرز سواران تور-
همی راند در پیش با طوس گیو/پس اندر پرستنده ای چند نیو-

به بیشه یکی خوب رخ یافتند/پر از خنده لب هر دو بشتافتند- 
به دیدار او در زمانه نبود/برو بر ز خوبی بهانه نبود-

 

گیو از کنیزک ترک نام و نشانش را می پرسد:

بپرسید زو پهلوان از نژاد / برو سروبن یک به یک کرد یاد –

بدو گفت من خویش گرسیوزم / به شاه آفریدون کشد پروزم –

ورا گفت از مام خاتونیم /ز سوی پدر بر فریدونیم –

 نیایم سپهدار گرسیوزست / بران مرز خرگاه او مرکزست –

 

کنیزک ترک را پیش کاوس می برند. پرسش گیو را تکرار می کند:

چو کاووس روی کنیزک بدید / بخندید ولب را به دندان گزید –

گوزنست اگر آهوی دلبرست / شکاری چنین از در مهتر ست –

بدو گفت خسرو نژاد تو چیست / که چهرت همانند چهر پریست –

 

بت اندر شبستان فرستاد شاه / بفرمود تا برنشیند به گاه –

بیراستندش به دیبای زرد / به یاقوت و پیروزه و لاجورد –

دگر ایزدی هرچه بایست بود / یکی سرخ یاقوت بد نا بسود –

 

مرگ بر سر زادن سیاوش:

یکی ماه دیدار فرّخ پسر/ که بر مادرآورد گیتی به سر –

چو آن شاهزاده ز مادر بزاد/ هم اندر زمان مادرش جان بداد –

........................‌‌

استاد محمد جعفر محجوب :
سیاوش، سیا و اَرِشَن (اسب نر) - دارنده اسب نر ِ سیاه رنگ (شبرنگ ِ بهزاد).

سیاوش، پسر خوانده ی رستم:
چنین تا برآمد برین روزگار / تهمتن بیامد بر شهریار -
چنین گفت کاین کودک شیرفش / مرا پرورانید باید به کش -
چو دارندگان ترا مایه نیست / مر او را بگیتی چو من دایه نیست -

 رستم پرورنده ی سیاوش،
کیخسرو:
 برســـتم چنیـن گفت کای پهــلوان / همیشه بدی شـــاد و روشن روان  -
بگیـتی خردمنــد و خامــش توئی / که پـروردگـار ســـــیاوش تــوئی -

 

******

بهادر امیرعضدی

 

جدال عشق و خرد. عشق، خرد را پس میزند.

و.ک(123)

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

***

جدال عشق و خرد. عشق، خرد را پس میزند.

***

عشق، خرد را پس میزند:

برآورد مر زال را دل به جوش/چنان شد کزو رفت آرام وهوش-

دل زال یکباره دیوانه گشت/خرد دور شد عشق فرزانه گشت-


جدال عشق و خرد ِ  زال:
 کنون این همه داستان منست/گل و نرگس بوستان منست-
"که از من رمیدست صبر و خرد"/بگویید کاین را چه اندر خورد-
 نگفتم من این تا نگشتم غمی/به مغز و خرد در نیامد کمی-
 دلم گشت با دخت سیندخت رام/چه گوینده باشد بدین رام سام-


جدال عشق و خرد ِ  رودابه:

چو بشنید رودابه آن گفت و گوی/بر افروخت گلسار گون کرد روی-
از او دور شد خورد آرام و حال/دلش گشـت پر آتش از مهر زال -
دگر شد به رای و به آئین و خوی/چو بگرفت جای خرد آرزوی


بهادر امیرعضدی

(۸۳) -  اصطلاح ِ "باد وَرِش داشته" در شاهنامه ی فردوسی

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

***
ردِّ پای ریشه ی اصطلاحاتِ عامیانه، در شاهنامه
***

(۸۳) -  اصطلاح ِ "باد وَرِش داشته" در شاهنامه ی فردوسی

***
اصطلاح ِ باد به سر افتادن، به مفهوم ِ باد وَرِش داشته، بر انگیخته شده، غَرّه شده:

وزان رنجهای کهن یاد کرد/دلش خسته شد سر پر از باد کرد-
به دژخیم فرمود تا تیغ تیز/بگیرد کند تنش را ریز ریز-
و
از ایران سران و مهان را بخواند/درم داد و روزی دهان را بخواند-
سر ماه را لشکر آباد کرد/سر نامداران پر از باد کرد-

بهادر امیرعضدی

سرداران فریدون و منوچهر در نبرد با سلم و تور، به کین خواهی ایرج


برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی 

***

سرداران فریدون و منوچهر در نبرد با سلم و تور، به کین خواهی ایرج:

سپهدار چون قارن کاوگان/سپهکش چو شیروی و چون آوگان-

سپهدار چون قارن رزم زن/چو شاپور و نستوه شمشیر زن-
به یک دست شیدوش جنگی به پای/چو شیروی شیراوژن رهنمای-
چو سام نریمان و سرو یمن/به پیش سپاه اندرون رای زن-
درختی که از کین ایرج برست/به خون برگ و بارش بخواهیم شست-

به پیش اندرون قارن رزم زن/به دست چپش سرو شاه یمن-
چو شاه یمن سرو دستورشان/چو پیروز گرشاسپ گنجورشان-

سپهدار چون قارن کاوگان/به پیش سپاه اندرون آوگان-
مبارز چو شیروی درنده شیر/چو شاپور یل ژنده پیل دلیر-

بهادر امیرعضدی