برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

شتاب و فشار زندگی، تمرکز، حال، و دل و دماغ را از مردم گرفته تا بنشینند و دیوان شمس، حافظ، سعدی یا شاهنامه را بخوانند.این گزیده نگارش های مختصر و کم حجم، شاید روزنه ای باشد برای آشنایی و آشتی شهروندان ایران شهر عزیز، با مفاخر گذشته ی تاریخ میهن مان.

در پرده گویی ِ "عیان ترین بی حاجت ِ بیان" حکیم فردوسی طوسی، در سروده های "اروتیک" شاهنامه - بخش دوم - زال و رودابه

و.ک(072,2)  

برگزیده هایی از شاهنامه فردوسی

***

در پرده گویی ِ "عیان ترین بی حاجت ِ بیان" حکیم فردوسی طوسی، در سروده های "اروتیک" شاهنامه  - بخش دوم - زال و رودابه

***
بی پروا ترین حس و غریزه ی "حیوانی ِ" انسان، پیچیده در چادر شب ِ عفاف و شرم ِ  حکیم طوس.
***
اروتیسم و حجب قلم ِ حکیم فردوسی طوسی، در داستان زال رودابه:
چو بر بام آن باره بنشست باز/برآمد پری روی و بردش نماز-
گرفت آن زمان دست دستان به دست/برفتند هر دو به کردار مست-
سوی خانه  ی زرنگار آمدند/بران مجلس شاهوار آمدند-
شگفت اندرو مانده بد زال زر/برآن روی و آن موی و بالا و فر-
(همی بود بوس و کنار و نبید/مگر شیر کو گور را نشکرید- )
همی مهرشان هر زمان بیش بود/خرد دور بود آرزو پیش بود-
چنین تا سپیده برآمد ز جای/تبیره برآمد ز پرده‌سرای-
(پس آن ماه را شید پدرود کرد/بر خویش تار و برش پود کرد-)
ز بالا کمند اندر افگند زال/فرود آمد از کاخ فرخ همال-


در پرده گویی(حجب کلام) فردوسی.
حکیم خردمند فردوسی در خلوت خیال و  یار در کنار، در شب سرایش داستان بیژن و منیژه:

مرا مهربان یار بشنو چگفت/ازان پس که با کام گشتیم جفت-

*

دلم بر همه کام پیروز کرد/که بر من شب تیره نوروز کرد-

بهادر امیرعضدی

خاکساری و فروتنی، خوی و منش ِ پهلوانان و شاهان ِ شاهنامه فردوسی ست – ( بخش ۱۵) - خاک بوسی زال، سام، سیاوش، گرسیوز و لهراسب

خاکساری و فروتنی، خوی و منش ِ پهلوانان و شاهان ِ شاهنامه فردوسی ست – ( بخش ۱۵) - خاک بوسی زال، سام، سیاوش، گرسیوز و لهراسب.
***
برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
در شاهنامه، خاکساری و فروتنی، افتادگی و متانت، خوی و منش و رسمی نا نوشته، راستین و روا و روان ست بین پهلوانان و شاهان، که در قامت خاکبوسی، آستان بوسی، کتف و یال و دست و بازو بوسی و ... رخ می نمایاند.
***

خاک بوسیدن، در شاهنامه فردوسی.

***

زال رویاروی کیخسرو:

چو بشنید دستان خسرو پرست/زمین را ببوسید و برپای جست-


زال رویاروی سام:

چو روی پدر دید دستان سام/پیاده شد از اسپ و بگذارد گام-
بزرگان پیاده شدند از دو روی/چه سالارخواه و چه سالارجوی-
زمین را ببوسید زال دلیر/سخن گفت با او پدر نیز دیر-
و
چنین تا به درگاه سام آمدند/گشاده دل و شادکام آمدند-
فرود آمد از باره سام سوار/هم اندر زمان زال را داد بار-
چو زال اندر آمد به پیش پدر/زمین را ببوسید و گسترد بر-
یکی آفرین کرد بر سام گرد/وزاب دو نرگس همی گل سترد-
که بیدار دل پهلوان شاد باد/روانش گرایندهٔ داد باد-

و

خروشی برآمد ز پرده سرای/که آمد ز ره زال فرخنده رای-
پذیره شدش سام یل شادمان/همی داشت اندر برش یک زمان-
فرود آمد از باره بوسید خاک/بگفت آن کجا دید و بشنید پاک-
نشست از بر تخت پرمایه سام/ابا زال خرم دل و شادکام-


خاک بوسی سام در بارگاه منوچهر:
چو زین کار سام یل آگاه شد/پذیره سوی پورکی شاه شد-
چو آمد به نزدیکی بارگاه/پیاده شد و راه بگشاد شاه-
چو شاه جهاندار بگشاد روی/زمین را ببوسید و شد پیش اوی-
منوچهر برخاست از تخت عاج/ز یاقوت رخشنده بر سرش تاج-
 بر خویش بر تخت بنشاختش/چنان چون سزا بود بنواختش-


خاک بوسی سیاوش در بارگاه کیکاووس:

فرود آمد از اسپ کاووس شاه/پیاده سپهبد پیاده سپاه-
سیاووش را تنگ در برگرفت/ز کردار بد پوزش اندر گرفت-
سیاوش به پیش جهاندار پاک/بیامد بمالید رخ را به خاک-
که از تف آن کوه آتش برست/همه کامهٔ دشمنان گشت پست-


خاک بوسی گرسیوز در برابر سیاوش:
سیاووش ورا دید بر پای خاست/بخندید و بسیار پوزش بخواست-
ببوسید گرسیوز از دور خاک/رخش پر ز شرم و دلش پر ز باک-
سیاووش بنشاندش زیر تخت/از افراسیابش بپرسید سخت-
و
به شبگیر گرسیوز آمد بدر/چنان چون بود با کلاه و کمر-
بیامد به پیش سیاوش زمین/ببوسید و بر شاه کرد آفرین-


خاک بوسی لهراسب در برابر کیخسرو:

فرود آمد از باره لهراسب زود/زمین را ببوسید و شادی نمود-
بدو گفت خسرو که پدرود باش/بداد اندرون تار گر پود باش-


بهادر امیرعضدی

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۲۸) - پند ایرج به برادرانش سلم و تور

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۲۸) - پند ایرج به برادرانش سلم و تور

***

به بیهوده از شهریار زمین/مدارید خشم و مدارید کین-
به گیتی مدارید چندین امید/نگر تا چه بد کرد با جمشید-
به فرجام هم شد ز گیتی بدر/نماندش همان تاج و تخت و کمر-
مرا با شما هم به فرجام کار/بباید چشیدن بد روزگار-

بهادر امیرعضدی

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۳۰) - پاسخ ایرج به پند پدرش فریدون

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۳۰) -  

***

گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش لب به سخن می گشاید.
***

پاسخ ایرج به پند پدرش فریدون: 
نگه کرد پس ایرج نامور/برآن مهربان پاک فرخ پدر-
چنین داد پاسخ که ای شهریار/نگه کن بدین گردش روزگار-
که چون باد بر ما همی بگذرد/خردمند مردم چرا غم خورد-
همی پژمراند رخ ارغوان/کند تیره دیدار روشن‌روان-
به آغاز گنج است و فرجام رنج/پس از رنج رفتن ز جای سپنچ-
چو بستر ز خاکست و بالین ز خشت/درختی چرا باید امروز کشت-
که هر چند چرخ از برش بگذرد/تنش خون خورد بار کین آورد-
خداوند شمشیر و گاه و نگین/چو ما دید بسیار و بیند زمین-

از آن تاجور نامداران پیش/ندیدند کین اندر آیین خویش-

بهادر امیرعضدی

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۲۹) - پند فریدون به ایرج

برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی

***

پند های شاهنامه فردوسی - بخش (۲۹) -  

***

گزیده پندهایی در لا به لای گفتار ها و متن شاهنامه، که حکیم بزرگوار طوس، بیشتر در آغاز و فرجام داستان هایش و گاه از زبان ِ دل ِ  شخصیت های شاهنامه اش، لب به سخن می گشاید.

***

پند فریدون به ایرج: 

بدو گفت شاه، ای خردمند پور/برادر همی رزم جوید تو سور-

مرا این سخن یاد باید گرفت/ز مه روشنایی نیاید شگفت-
ز تو پر خرد پاسخ ایدون سزید/دلت مهر پیوند ایشان گزید-
ولیکن چو جانی شود بی‌بها/نهد پر خرد در دم اژدها-

چه پیش آیدش جز گزاینده زهر/کش از آفرینش چنین است بهر-

بهادر امیرعضدی